سناریو وقتی سرما خوردی P
سناریو وقتی سرما خوردی [P1]
از دیروز گلوم خیلی درد میکنه و سر درد دارم از اونجایی که نمیخواستم چان بفهمه بهش نگفتم تا نگران نشه.
ساعت 1ظهر بود
وقتی چشمامو باز کردم دیدم گلوم آنقدر درد میکنه حتی نمیتونم آب گلمو قورت بدم، به سختی از جام پاشدم رفتم آشپزخونه و قرص خوردم بعدش نشستم رو کاناپه و جمع شدم تو خودم از درد و خوابم برد ساعت 8 شب از خواب پاشدم چان هنوز نیومده بود. واقعا دیگه توان هیچ کاری رو نداشتم.
کمی گذشت و زنگ خونه به صدا در اومد نمیتونستم از جام پاشم و چان با کیلی اومد تو، وقتی دید من نیستم و درو باز نکردم نگران شد و شروع کرد به اسممو صدا کردن.
از دیروز گلوم خیلی درد میکنه و سر درد دارم از اونجایی که نمیخواستم چان بفهمه بهش نگفتم تا نگران نشه.
ساعت 1ظهر بود
وقتی چشمامو باز کردم دیدم گلوم آنقدر درد میکنه حتی نمیتونم آب گلمو قورت بدم، به سختی از جام پاشدم رفتم آشپزخونه و قرص خوردم بعدش نشستم رو کاناپه و جمع شدم تو خودم از درد و خوابم برد ساعت 8 شب از خواب پاشدم چان هنوز نیومده بود. واقعا دیگه توان هیچ کاری رو نداشتم.
کمی گذشت و زنگ خونه به صدا در اومد نمیتونستم از جام پاشم و چان با کیلی اومد تو، وقتی دید من نیستم و درو باز نکردم نگران شد و شروع کرد به اسممو صدا کردن.
- ۴.۹k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط