𝖿𝗈𝗋 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗅𝗎𝗌𝗍
Lust for Love p14 : Letter𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Summertime (The Gershwin Version)-Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
صورت خونی دورا با نور سوسوزن شمع ها روشن شده بود.دستاشو زیر اب گرفته بود و سعی داشت خون باقی مونده از اولین قربانیانش روی دستش رو بشوره.
مشتشو پر اب کرد و به صورتش زد.چندبار تکرار کرد و نگاهشو به اینه دوخت.صورتش تمیز شده بود.
از سرویس بهداشتی خارج شد.راهرو های هاگوارتز خالی خالی بود، که البته با وجود ساعت،ساعت پنج و بیست و یک دقیقه،چیز عجیبی نبود.
بدون جلب توجه فیلچ و گربه ی مسخرهش،به اتاقش رسید.
جلیقه ی سبز زیتونیش رو دراورد،روی تختش انداخت و چشمش به تکه کاغذی لابهلای ملحفهش خورد.تنها تای کاغذ رو باز کرد و شروع به خوندن کرد:
یه ملاقات کوتاه،امشب،در اتاق من،ساعت هشت.
پروفسور ت.م.ریدل.
دورا متعجب شد،مثل همیشه،مثل همه ی اوقاتی که پای ریدل وسط بود.
تقهای به در خورد و دورا رو به حال خودش اورد:«بله؟بفرمایید..»
بلاتریکس اروم در رو باز کرد:«صبحت بخیر..چطوری؟ماموریتت با رزیر چجوری پیش رفت؟»
دورا دستی لای موهاش کشید:«سلام،صبح توهم بخیر..خوبم.تا جایی که هنوز دهنشو نبسته بودم مسخره و احمقانه..در کل هیجان انگیز بود.»
بلاتریکس اخم کرد:«نمیدونم انولا چجوری اون عوضی رو تحمل میکنه..پناه بر مرلین.»
دورا جواب داد:«اوهوم...کاری داشتی؟»
بلاتریکس موهای فرشو داد پشت گوشش:«اره..امروز ظهر میای بریم الونک عربده کش؟پسرا هم هستن..»
«اره..فکر کنم بتونم بیام.»
بلاتریکس لبخند زد:«خوبه..میبینمت.»
بلاتریکس در رو پشت سرش بست.دورا کاغذ رو روی میز کنارش گذاشت و خودش رو روی تختش پرت کرد.
⋆
برای پارت شونزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Summertime (The Gershwin Version)-Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
صورت خونی دورا با نور سوسوزن شمع ها روشن شده بود.دستاشو زیر اب گرفته بود و سعی داشت خون باقی مونده از اولین قربانیانش روی دستش رو بشوره.
مشتشو پر اب کرد و به صورتش زد.چندبار تکرار کرد و نگاهشو به اینه دوخت.صورتش تمیز شده بود.
از سرویس بهداشتی خارج شد.راهرو های هاگوارتز خالی خالی بود، که البته با وجود ساعت،ساعت پنج و بیست و یک دقیقه،چیز عجیبی نبود.
بدون جلب توجه فیلچ و گربه ی مسخرهش،به اتاقش رسید.
جلیقه ی سبز زیتونیش رو دراورد،روی تختش انداخت و چشمش به تکه کاغذی لابهلای ملحفهش خورد.تنها تای کاغذ رو باز کرد و شروع به خوندن کرد:
یه ملاقات کوتاه،امشب،در اتاق من،ساعت هشت.
پروفسور ت.م.ریدل.
دورا متعجب شد،مثل همیشه،مثل همه ی اوقاتی که پای ریدل وسط بود.
تقهای به در خورد و دورا رو به حال خودش اورد:«بله؟بفرمایید..»
بلاتریکس اروم در رو باز کرد:«صبحت بخیر..چطوری؟ماموریتت با رزیر چجوری پیش رفت؟»
دورا دستی لای موهاش کشید:«سلام،صبح توهم بخیر..خوبم.تا جایی که هنوز دهنشو نبسته بودم مسخره و احمقانه..در کل هیجان انگیز بود.»
بلاتریکس اخم کرد:«نمیدونم انولا چجوری اون عوضی رو تحمل میکنه..پناه بر مرلین.»
دورا جواب داد:«اوهوم...کاری داشتی؟»
بلاتریکس موهای فرشو داد پشت گوشش:«اره..امروز ظهر میای بریم الونک عربده کش؟پسرا هم هستن..»
«اره..فکر کنم بتونم بیام.»
بلاتریکس لبخند زد:«خوبه..میبینمت.»
بلاتریکس در رو پشت سرش بست.دورا کاغذ رو روی میز کنارش گذاشت و خودش رو روی تختش پرت کرد.
⋆
برای پارت شونزدهم،لایکها باید به 30 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
- ۴.۴k
- ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط