ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت 10
سانامی دست جیمین رو میکشید.
بچه ها هم از این ور و اون ور جیغ میزدن و پچ پچ میکردن.
سانامی دستشو کشید و برد تو یکی از کلاسای خالی.
( بچه ها آراااام ذهنتان را به راه راست هدایت فرمایید😁)
جیمین :آاااااای ولم کن چه مرگته؟؟ دستم شکست.
سانامی:زر نزن باو. گوش کن. ببین تو این ازدواج رو دوست داری؟
جیمین:نه اصلا( بدون مکث و تردید )
سانامی :حاضری یه کاری برای انجام نشدن ازدواج انجام بدی؟؟
جیمین :هاااا؟
سانامی :........
اونا با هم کلی حرف زدن و سانامی نقشش رو به جیمین گفت.
( نقشه رو نمیگم که داستان رو بخونید و ادامه بدید ببنید چی میشه😚)
سانامی :راستی؟ میشه یه سوال خارج از بحث بپرسم؟؟
جیمین :بنال
سانامی :خوب، چیزه ...... آااااام.... ببین میدونم به من ربطی ندا......
جیمین :پس نگو.
جیمین زد بیرون.
سانامی :هییییییییی.... جیمینااااااا
جیمین :گفتی به تو ربطی نداره. پس نپرس.
سانامی:ولی من میخوام بپرسم .
جیمین :هاااااا بگووووووو
سانامی :چرا پات درد میکردددد؟؟
جیمین کمی مکث کرد.
جیمین :واقعا میخوای بدونی؟؟
مرسی از لایکا
اینم پارت 10 به خاطر استقبال شما ❤
پارت 10
سانامی دست جیمین رو میکشید.
بچه ها هم از این ور و اون ور جیغ میزدن و پچ پچ میکردن.
سانامی دستشو کشید و برد تو یکی از کلاسای خالی.
( بچه ها آراااام ذهنتان را به راه راست هدایت فرمایید😁)
جیمین :آاااااای ولم کن چه مرگته؟؟ دستم شکست.
سانامی:زر نزن باو. گوش کن. ببین تو این ازدواج رو دوست داری؟
جیمین:نه اصلا( بدون مکث و تردید )
سانامی :حاضری یه کاری برای انجام نشدن ازدواج انجام بدی؟؟
جیمین :هاااا؟
سانامی :........
اونا با هم کلی حرف زدن و سانامی نقشش رو به جیمین گفت.
( نقشه رو نمیگم که داستان رو بخونید و ادامه بدید ببنید چی میشه😚)
سانامی :راستی؟ میشه یه سوال خارج از بحث بپرسم؟؟
جیمین :بنال
سانامی :خوب، چیزه ...... آااااام.... ببین میدونم به من ربطی ندا......
جیمین :پس نگو.
جیمین زد بیرون.
سانامی :هییییییییی.... جیمینااااااا
جیمین :گفتی به تو ربطی نداره. پس نپرس.
سانامی:ولی من میخوام بپرسم .
جیمین :هاااااا بگووووووو
سانامی :چرا پات درد میکردددد؟؟
جیمین کمی مکث کرد.
جیمین :واقعا میخوای بدونی؟؟
مرسی از لایکا
اینم پارت 10 به خاطر استقبال شما ❤
۹.۵k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.