ازدواج اجباری پارت 12
سانامی و پدرش داشتن شام میخوردن .
سانامی :اوهوم.آپوجی.....
+هون؟
سانامی :آپوجی.. میخواستم قبل از ازدواجم یه بار عاقای پارک رو دعوت کنیم.
+خانم لی سانامی کی قراره پذیرایی کنه؟؟ نکنه به خدمت کارا اعتماد داری؟ همیشه برا مهمون های مورد احترام مادرت غذا میگذاشت. حالا چی؟؟
سانامی :آپوجی... من!... من غذا میزارم و پذیرایی میکنم.
+برای کی دعوت کنم؟؟
پرش زمانی
دیروز
جیمین :سانامی قراره نقش تو کی اجرایی کنی؟؟
سانامی :از این وضع خسته شدم. هر چه زودتر بهتر. راستی کارتو به نحو احسنت انجام میدیااااا بزمچه
جیمین :ولی این خطر ناکه!
سانامی :فوقش دوتا کمر بند میخورم دیگه.
ببین اگه تو نمی تونی همین دوتا کمر بند رو بخور...
جیمین :خوووووو.... حالا میشه از تو بغلم جداشی.؟؟
باید برم کلاس.!
پرش زمانی
هم اکنون
سانامی :آپوجی دوست دارم هر ماه یه بار واسه شام دعوتشون کنم. این ماهم که داره تموم میشه. پس برای فردا چطوره؟؟
+اها . اوکی.
پرش زمانی
صبـ
سانامی ویو :
امروز جمعه س و مدرسه نداریم. پس بهتره کارمو شروع کنم.
اااااااااه.... حواسم نبود. چون جمعه س همه خدمت کارا مرخصی ان.
سانامی وارد آشپز خونه رفت و شروع به آشپز کرد.
پرش زمانی
ساعت 2 بعد از ظهر
سانامی وارد حال میشه و شروع به گرد گیری.و... میکنه.
پرش زمانی
ساعت 4 بعد از ظهر
سانامی :هوووووووو...... بالاخره تموم شد حمومم هم رفتم. بهتره برم استراحت.
سانامی :اوووووووو چقدر پیاممممم
کلارا :هوی خانم خوشگله! دیگه اطراف ما نمی پلکی
لیدی :اهوم.خانم خوشگله ما دوس پسر دار شده دوستای خودشو یادش رفته.
استیو بچه میای بریم دور دور؟؟
کلارا، لیدی، مکس :ییییییسسسسسس
استیو :سانامی توچی؟؟ میای!؟
سانامی :امروز مهموم داریم. شما برید، من یه رو دیگه میام.
گوشی رو گذاشت کنار رو پا شد که اماده بشه.
یه لباس جذب دامن دار صورتی برداشت .
موهای طلایی و بلندش رو که تا زیر کمرش بود رو شانه کرد و ریخت دورش.
یه آرایش هات کرد و نشست و منتظر موند.
پرش زمانی
ساعت 8
مهمونا کم کم میرسیدن
سانامی :اوهوم.آپوجی.....
+هون؟
سانامی :آپوجی.. میخواستم قبل از ازدواجم یه بار عاقای پارک رو دعوت کنیم.
+خانم لی سانامی کی قراره پذیرایی کنه؟؟ نکنه به خدمت کارا اعتماد داری؟ همیشه برا مهمون های مورد احترام مادرت غذا میگذاشت. حالا چی؟؟
سانامی :آپوجی... من!... من غذا میزارم و پذیرایی میکنم.
+برای کی دعوت کنم؟؟
پرش زمانی
دیروز
جیمین :سانامی قراره نقش تو کی اجرایی کنی؟؟
سانامی :از این وضع خسته شدم. هر چه زودتر بهتر. راستی کارتو به نحو احسنت انجام میدیااااا بزمچه
جیمین :ولی این خطر ناکه!
سانامی :فوقش دوتا کمر بند میخورم دیگه.
ببین اگه تو نمی تونی همین دوتا کمر بند رو بخور...
جیمین :خوووووو.... حالا میشه از تو بغلم جداشی.؟؟
باید برم کلاس.!
پرش زمانی
هم اکنون
سانامی :آپوجی دوست دارم هر ماه یه بار واسه شام دعوتشون کنم. این ماهم که داره تموم میشه. پس برای فردا چطوره؟؟
+اها . اوکی.
پرش زمانی
صبـ
سانامی ویو :
امروز جمعه س و مدرسه نداریم. پس بهتره کارمو شروع کنم.
اااااااااه.... حواسم نبود. چون جمعه س همه خدمت کارا مرخصی ان.
سانامی وارد آشپز خونه رفت و شروع به آشپز کرد.
پرش زمانی
ساعت 2 بعد از ظهر
سانامی وارد حال میشه و شروع به گرد گیری.و... میکنه.
پرش زمانی
ساعت 4 بعد از ظهر
سانامی :هوووووووو...... بالاخره تموم شد حمومم هم رفتم. بهتره برم استراحت.
سانامی :اوووووووو چقدر پیاممممم
کلارا :هوی خانم خوشگله! دیگه اطراف ما نمی پلکی
لیدی :اهوم.خانم خوشگله ما دوس پسر دار شده دوستای خودشو یادش رفته.
استیو بچه میای بریم دور دور؟؟
کلارا، لیدی، مکس :ییییییسسسسسس
استیو :سانامی توچی؟؟ میای!؟
سانامی :امروز مهموم داریم. شما برید، من یه رو دیگه میام.
گوشی رو گذاشت کنار رو پا شد که اماده بشه.
یه لباس جذب دامن دار صورتی برداشت .
موهای طلایی و بلندش رو که تا زیر کمرش بود رو شانه کرد و ریخت دورش.
یه آرایش هات کرد و نشست و منتظر موند.
پرش زمانی
ساعت 8
مهمونا کم کم میرسیدن
۱۰.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.