سهم چشمم نیستی اما گرفتار توم

سهمِ چشمم نیستی اما گرفتار توأم
جرعه نوشِ چشمهایِ سبز و بیمارِ توأم

قطره قطره شبنمِ غم میچکد از چشمِ تو
عطرِ گل های بهاری! ، همچنان خارِ توأم؟

کور شد چشمِ تماشای من، اما تا ابد
گوشه ی کنعانِ دل، در فکرِ دیدارِ توأم

کلبه ی امّیدِ قلبم بودی و اکنون فقط
نا امیدی خفته در اندوهِ آوارِ توأم

تکیه گاهِ روزهای بیکسی! ، یادت به خیر
بعدِ تو یک روحِ سرگردان، به دیوارِ توأم

کاش چون پاییز میماندی کنارِ دفترم
بی وفا دلخسته از سرمایِ بسیارِ توأم

من نمی دانم چرا دیگر کنارم نیستی
در شگفت از نحوه ی برخورد و رفتار توأم

صحبتِ یک عمر اندوه است، عمرم! ، صبر کن
نازنین! ، تلخی نکن، تندی نکن، یارِ توأم
دیدگاه ها (۲)

شبی گذشت که حالم شبیه باران بودخیال چشم تو و چتر و یک خیابان...

می‌خواستم که زخم دلت را رفو کنم ...خود را میان بی‌کسی‌ات جست...

و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندمبه عشقِ پاک کسی جز تو دل نمی...

نداری خال لب اما، به چشم من که زیباییفدای ناز لبخندت، تو در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط