میخواستم که زخم دلت را رفو کنم

می‌خواستم که زخم دلت را رفو کنم ...
خود را میان بی‌کسی‌ات جستجو کنم ...

وقتی سکوت روی لبت موج می‌زند ...
با شعرهای تازه‌ی تو گفتگو کنم ...

آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را ...
با چشم‌های مضطربت روبه‌رو کنم ...

گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم ...
شاید مزاج تلخ تو را زیر و رو کنم ...

می‌خواستم که سبزی چشمان خویش را ...
با دختران سبزه‌ی شهرت هوو کنم ...

اما همیشه ساکت و سردی و مانده‌ام ...
خود را چطور در دل سنگت فرو کنم؟
دیدگاه ها (۲)

مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدنبا این همه سخت است دل از چون ...

ابری ‍شدم، که آه دلم را دمیده اماین روزها، تمام خودم را چکید...

شبی گذشت که حالم شبیه باران بودخیال چشم تو و چتر و یک خیابان...

سهمِ چشمم نیستی اما گرفتار توأمجرعه نوشِ چشمهایِ سبز و بیمار...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط