می خواستم که زخم دلت را رفو کنم ...
میخواستم که زخم دلت را رفو کنم ...
خود را میان بیکسیات جستجو کنم ...
وقتی سکوت روی لبت موج میزند ...
با شعرهای تازهی تو گفتگو کنم ...
آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را ...
با چشمهای مضطربت روبهرو کنم ...
گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم ...
شاید مزاج تلخ تو را زیر و رو کنم ...
میخواستم که سبزی چشمان خویش را ...
با دختران سبزهی شهرت هوو کنم ...
اما همیشه ساکت و سردی و ماندهام ...
خود را چطور در دل سنگت فرو کنم؟
خود را میان بیکسیات جستجو کنم ...
وقتی سکوت روی لبت موج میزند ...
با شعرهای تازهی تو گفتگو کنم ...
آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را ...
با چشمهای مضطربت روبهرو کنم ...
گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم ...
شاید مزاج تلخ تو را زیر و رو کنم ...
میخواستم که سبزی چشمان خویش را ...
با دختران سبزهی شهرت هوو کنم ...
اما همیشه ساکت و سردی و ماندهام ...
خود را چطور در دل سنگت فرو کنم؟
۵۲۲
۱۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.