پارت 22 خون ملکه خاص
پارت 22 خون ملکه خاص
« ویو کوک »
از اتاق اومدم بیرون تا برای ا.ت سوپی که خدمتکار داده بود رو داغ کنم و ببرم سوپ رو داخل ی ظرف ریختم و زیر گاز رو روشن کردم و سوپ رو گذاشتم روش وقتی سوپ داشت داغ میشدمیشد به اینکه چرا اون دختر منو خوشحال میکنه فکر میکردم انگار ی فرشته بی بال بود همون اندازه زیبا و خوشگل اما نباید عاشقش بشم اما نمیزارم کسی بهش آسیب بزنه حداقل باید این مدت رو باهاش خوش بگذرونم داشتم همین جور فکر میکردم که سوپه شروع کرد جوش اومدن کرد که سریع زیرش رو خاموش کردم بعد ریختمش توی ی ظرف وقتی که خواستم برش دارم دو تا دست از پشت محکم بغلم کرد از فرم دست هاش معلوم بود ا.ته که گفت
« ویو ا.ت »
میخواستم برم پیش کوک اما آنقدر حواسش پرت بود که متوجه من نشد پس آروم رفتم سمتش و محکم از پشت بغلش کردم و گفتم
به چی فکر میکنی که متوجه اومدن ملکه ات نشدی
- خوشت میاد همش تاکید میکنی که ملکه منی
+ آره میخوام یادت باشه که صاحب داری
_ چه فایده خانم خانم ها نمی خوان من روشون علامت بزارم.
+ اوف خودت میدونی دوست دارم و از خدامه بعد همش کرم میریزی
_ خیلی باهوشی اما الان باید غذا بخوری بعدش هم من چند تا عکس لباس عروس نشونت میدم انتخاب کن
+ نمی خوام
- چرا
+ میخوام باهم بریم خرید تو شهر خون آشام ها
- از کجا میدونی که ما هم شهر داریم
+ خودت گفتی
- من نگفتم
+ دیگه فهمیدم چه کار داری بحث رو عوض نکن
- میدونم خیلی لجبازی اما خطر ناکه
+ ببین چیزی برای من خطر ناک نیست چون کسی حریفم نمیشه
- فقط ب ی شرط
+ چه شرطی
- نباید دستم رو ول کنی
+ قول میدم طوری دستت رو بگیرم که کبود بشه
- اوکی پس بعد از اینکه غذا تو خوردی برو لباس بپوش که بریم لباس عروس تو. بخریم ( خنده )
+ تو چی
_ برای منم کت و شلوار میخریم خوبه
+ اله ( لوس )
غذا مون رو خوردیم و من مثل جت رفتم ی لباس بیرونی پوشیدم و رفتم جلو در که کوک گفت بزار منم لباس بپوشم خلاصه بالاخره بعد ی ساعت رسیدیم شهر
خیلی قشنگ بود تم قرمز مشکی
الف ها ، گرگینه ها و خون آشام ها کنار هم مثل رویا هام بود عاشق اون منظره شدم همه کنار هم میخندیدن
خیلی قشنگ بود که از کوک پرسیدم
کوک توی دنیا شما جنگ هم میشه که جواب داد نه
وقت بین پادشاه ها و شاهزاده ها این دعوا میشه اما اونا حق بروز این رو ندارن
که منم گفتم ....
« پایان پارت 22 »
« ویو کوک »
از اتاق اومدم بیرون تا برای ا.ت سوپی که خدمتکار داده بود رو داغ کنم و ببرم سوپ رو داخل ی ظرف ریختم و زیر گاز رو روشن کردم و سوپ رو گذاشتم روش وقتی سوپ داشت داغ میشدمیشد به اینکه چرا اون دختر منو خوشحال میکنه فکر میکردم انگار ی فرشته بی بال بود همون اندازه زیبا و خوشگل اما نباید عاشقش بشم اما نمیزارم کسی بهش آسیب بزنه حداقل باید این مدت رو باهاش خوش بگذرونم داشتم همین جور فکر میکردم که سوپه شروع کرد جوش اومدن کرد که سریع زیرش رو خاموش کردم بعد ریختمش توی ی ظرف وقتی که خواستم برش دارم دو تا دست از پشت محکم بغلم کرد از فرم دست هاش معلوم بود ا.ته که گفت
« ویو ا.ت »
میخواستم برم پیش کوک اما آنقدر حواسش پرت بود که متوجه من نشد پس آروم رفتم سمتش و محکم از پشت بغلش کردم و گفتم
به چی فکر میکنی که متوجه اومدن ملکه ات نشدی
- خوشت میاد همش تاکید میکنی که ملکه منی
+ آره میخوام یادت باشه که صاحب داری
_ چه فایده خانم خانم ها نمی خوان من روشون علامت بزارم.
+ اوف خودت میدونی دوست دارم و از خدامه بعد همش کرم میریزی
_ خیلی باهوشی اما الان باید غذا بخوری بعدش هم من چند تا عکس لباس عروس نشونت میدم انتخاب کن
+ نمی خوام
- چرا
+ میخوام باهم بریم خرید تو شهر خون آشام ها
- از کجا میدونی که ما هم شهر داریم
+ خودت گفتی
- من نگفتم
+ دیگه فهمیدم چه کار داری بحث رو عوض نکن
- میدونم خیلی لجبازی اما خطر ناکه
+ ببین چیزی برای من خطر ناک نیست چون کسی حریفم نمیشه
- فقط ب ی شرط
+ چه شرطی
- نباید دستم رو ول کنی
+ قول میدم طوری دستت رو بگیرم که کبود بشه
- اوکی پس بعد از اینکه غذا تو خوردی برو لباس بپوش که بریم لباس عروس تو. بخریم ( خنده )
+ تو چی
_ برای منم کت و شلوار میخریم خوبه
+ اله ( لوس )
غذا مون رو خوردیم و من مثل جت رفتم ی لباس بیرونی پوشیدم و رفتم جلو در که کوک گفت بزار منم لباس بپوشم خلاصه بالاخره بعد ی ساعت رسیدیم شهر
خیلی قشنگ بود تم قرمز مشکی
الف ها ، گرگینه ها و خون آشام ها کنار هم مثل رویا هام بود عاشق اون منظره شدم همه کنار هم میخندیدن
خیلی قشنگ بود که از کوک پرسیدم
کوک توی دنیا شما جنگ هم میشه که جواب داد نه
وقت بین پادشاه ها و شاهزاده ها این دعوا میشه اما اونا حق بروز این رو ندارن
که منم گفتم ....
« پایان پارت 22 »
۲.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.