رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_پانزدهم
با حرف دانیار دویدم سمت اتاق مهرداد و شروع کردم گریه کردن کم کم چشام گرم شد و دیگه چیزی نفهمیدم
****************************************
با نوازش های دستی چشامو باز کردم
که با صورت نگران و اخمو دانیار مواجه شدم
دور تا دور اتاق بچه ها نشسته بودن و همه نگران دستم میسوخت نگاش کردم که دیدم بعله بهش سرم وصله برگشتم و دوباره به دانیار نگاه کردم و بی اختیار اشکام ریختن
یعنی دیگه داداشم داره میره
من که به دانیار همیشه پلاس تو اتاقم عادت داشتم من اگه شبا تا داداشم موهامو نوازش نمیکرد که خواب نمیرفتم
از بچگی هیچ وقت خونه کسی نخوابیدم که پیش دانیار باشم تو اتاقی بخوابم که دانیارم توش خوابه
عادت داشتم کمدمو باز کنه بهمش بریزه عادت داشتم هر صبح بهش غر بزنم که تختش که تو اتاقم بود رو صاف کنه
عادت داشتم بزور از اتاق بیرونش کنم لباس بپوشم و کلی عادت های دیگه
زندگی من به دانیار وصله اصلا من با دانیار زندگی میکنم
باز نگاهی بهش کردم که اشکش چکید و از اتاق دیوید بیرون
ارش میخواست بره که پوریا مانعش شد گفت بزار خودشو خالی کنه
+ دانیار چش شد چرا رف
ترانه: اخه کل فکرتو بلند گفتی ماهم دیگه داشتیم گریه میشدیم
سرمو پایین انداختم
ارش : دلارام من واقعا موقیعتت رو درک میکنم بهت حق میدم ولی بزار تو این یک ماه از کنار هم بودن استفاده کنید انقدر گریه نکن بیا با منو بچه ها بریم شمال اصلا دخترا هم که هرکدوم تونستن میبریم باشه؟؟
لبخندی به نصیحت های برادرانش زدم و گفتم
+ باشه میام
همه لبخندی زدن و کم کم از اتاق خارج شدن منم هنوز اثر ارامبخش ها تموم نشده بود به خاطر همین خواب رفتم
*************************************
با صدای زنگ گوشیم چشامو باز کردم نگاهی به صفحه کردم دیدم ارشه همون جور که چشام بسته بود جواب دادم
+ هان؟ بنال ارش چیکارم داری
ارش : هان چیه بی ادب درست حرف بزن
+ ای وای ببخشید عجقم جونم عزیزم بفرما
ارش: کوفت اشغال
خندیدم خب چته حالا صبح به این زودی منو بیدار کردی
ارش: خلخو بابا خفه
فردا من ، دانیار ، مهرداد ، ماهان ، پوریا ، پویا ، پروانه ، ترنج ، ترانه ، بهار ، فرزانه ، عارفه ،
امیر ، امین ، پسر خاله هات که اومدن تهران داریم میریم کوه میای؟
+اوه جمعتونم که جمعه گلتونم که کمه
ارش: خلمون کمه
+ گم شو، ارع میام فقط ساعت چند
ارش : پنج صبح همه خونه شماییم
+ اوه صبح به این زودی واسه چی نه داداش من نیستم بیخیال من شو
ارش: لوس نشو دلارام یعنی چی نیستم غلط کردی
+ نه داداش من نیستم اون وقت صبح اوج خواب منه نمیتونم به خدا
ارش : فردا میبینمت خداحافظ
+ الوو الوو ارش ارش
اه کثافت قطع کرده بود
پاشدم رفتم پایین
ماه بانو : خانم جان میشه اقا دانیار رو صدا کنید
#پارت_پانزدهم
با حرف دانیار دویدم سمت اتاق مهرداد و شروع کردم گریه کردن کم کم چشام گرم شد و دیگه چیزی نفهمیدم
****************************************
با نوازش های دستی چشامو باز کردم
که با صورت نگران و اخمو دانیار مواجه شدم
دور تا دور اتاق بچه ها نشسته بودن و همه نگران دستم میسوخت نگاش کردم که دیدم بعله بهش سرم وصله برگشتم و دوباره به دانیار نگاه کردم و بی اختیار اشکام ریختن
یعنی دیگه داداشم داره میره
من که به دانیار همیشه پلاس تو اتاقم عادت داشتم من اگه شبا تا داداشم موهامو نوازش نمیکرد که خواب نمیرفتم
از بچگی هیچ وقت خونه کسی نخوابیدم که پیش دانیار باشم تو اتاقی بخوابم که دانیارم توش خوابه
عادت داشتم کمدمو باز کنه بهمش بریزه عادت داشتم هر صبح بهش غر بزنم که تختش که تو اتاقم بود رو صاف کنه
عادت داشتم بزور از اتاق بیرونش کنم لباس بپوشم و کلی عادت های دیگه
زندگی من به دانیار وصله اصلا من با دانیار زندگی میکنم
باز نگاهی بهش کردم که اشکش چکید و از اتاق دیوید بیرون
ارش میخواست بره که پوریا مانعش شد گفت بزار خودشو خالی کنه
+ دانیار چش شد چرا رف
ترانه: اخه کل فکرتو بلند گفتی ماهم دیگه داشتیم گریه میشدیم
سرمو پایین انداختم
ارش : دلارام من واقعا موقیعتت رو درک میکنم بهت حق میدم ولی بزار تو این یک ماه از کنار هم بودن استفاده کنید انقدر گریه نکن بیا با منو بچه ها بریم شمال اصلا دخترا هم که هرکدوم تونستن میبریم باشه؟؟
لبخندی به نصیحت های برادرانش زدم و گفتم
+ باشه میام
همه لبخندی زدن و کم کم از اتاق خارج شدن منم هنوز اثر ارامبخش ها تموم نشده بود به خاطر همین خواب رفتم
*************************************
با صدای زنگ گوشیم چشامو باز کردم نگاهی به صفحه کردم دیدم ارشه همون جور که چشام بسته بود جواب دادم
+ هان؟ بنال ارش چیکارم داری
ارش : هان چیه بی ادب درست حرف بزن
+ ای وای ببخشید عجقم جونم عزیزم بفرما
ارش: کوفت اشغال
خندیدم خب چته حالا صبح به این زودی منو بیدار کردی
ارش: خلخو بابا خفه
فردا من ، دانیار ، مهرداد ، ماهان ، پوریا ، پویا ، پروانه ، ترنج ، ترانه ، بهار ، فرزانه ، عارفه ،
امیر ، امین ، پسر خاله هات که اومدن تهران داریم میریم کوه میای؟
+اوه جمعتونم که جمعه گلتونم که کمه
ارش: خلمون کمه
+ گم شو، ارع میام فقط ساعت چند
ارش : پنج صبح همه خونه شماییم
+ اوه صبح به این زودی واسه چی نه داداش من نیستم بیخیال من شو
ارش: لوس نشو دلارام یعنی چی نیستم غلط کردی
+ نه داداش من نیستم اون وقت صبح اوج خواب منه نمیتونم به خدا
ارش : فردا میبینمت خداحافظ
+ الوو الوو ارش ارش
اه کثافت قطع کرده بود
پاشدم رفتم پایین
ماه بانو : خانم جان میشه اقا دانیار رو صدا کنید
۵.۰k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.