شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٢۴
سوار شد و رفت و منم وسط خیابون ساعت ١بعد از ظهر بود اشکمو پاک کردم و رفتم تو در باز کردم مامانم گفت
*کجا بودی
+هیچی رفتم پایین کارت وکیل و بگیرم داشته باشیم بد نیس
ب سمت اتاقم رفتم مامانم گفت
*بیا ناهار
+نمیخورم
رفتم تو اتاق سورتمو گزاشتم رو بالش و هق هق گریه میکردم خدایا چ بلایی بود
هی اروم میشدم ولی باز گریه میکردم نمیدونستم باید تن ب ازدواجی میدادم ک هیچ علاقه ای نبود بلکه توش نفرت بود انقدر گریه کردم ک حواسم ب ساعت نبودب ساعت نگاه کردم دیدم ی ربع ب ٣ الان احسان میومد و میفهمید گریه کردم صورتمو شستم ی خورده کرم پودر زدم نشستم کتابو باز کردم ک تست بزنم سرگرم شم اما نمیتونستم
صدای در زدن اومد
+بفرمایید
در باز شد احسان بود
-سلام ....میبینم ک خودت تنهایی میخونی
ی لبخند زورکی زدم اومد نشست رو ب روم ک درسو شروع کنیم
-خب ببینم چی کار کردی
از بغض داشتم خفه میشدم انگاری یکی گلومو صفت داشت
-تستی نزدی ک
نگام کرد پرسید
-چیزی شده
یهو زدم زیر گریه
-چی شده تو رو خدا بگو
بازم گریه
-بزار از مامانت بپرسم
یهو گفتم
+ن....ن....ن نمیدونه
-پس بگو چی شده
با گریه گفتم
+امروز وکیل اومد بهم گفت بیا پایین کارت دارم رفتم گفت ک
^جانا خانم من تو این ی هفته ای ک میومدم و میرفتم از شما خوشم اومد و ب شما علاقه مند شدم و میخواستم از شما خواستگاری کنم
احسان یهو پرید گفت
-تو هم میخوای اونو
+ن ...بزار بگم بهت اصلا بحث این نیس بهش گفتم
+ببخشید ولی من شرایطشو ندارم
گفت
^شرایطش جور میشه نگران نباشین
تمام ماجرا رو با هق هق گفتم
یهو یکی کوبید ب میز و بلند شد و رفت پشت پنجره
-مگه الکیه پسره عوضی شمارشو بده ببینم
+نمیشه ....نکن ...من مجبورم ک زنش
-هیییسسس ادامه نده بزار فکر کنم ببینم چ خاکی ب سرم بریزم
+چرا ب سر شما من چیکار کنم
-فقط ی راه داریم .....ک قبول کنی
+اره میگم ک مجبورم زنش
-ای بابا بازگفت ن....اینجور ک فکر میکنی نیس تو قبول میکنی میدونم سخته برای هممون سخته
+چرا برای هممون....من بدبخت میشم
-الان دنبال حاشیه نباش ....تو قبول میکنی خواستگاریم میاد مدارک و ک داد دادگاه میزنی زیرش
+اون زرنگ تره گفته ک باید ی روز قبلش بیای خونمون
-پسره بی ناموس ....جانا خانم اون با من .....من شب میام یواشکی میبرمت
+مامانم اینا چی؟
-تو امشب ک زنگ میزنی صداشو ضبط میکنی هر بار هم ک دیدیش باز ضبط میکنی تو دادگاه ک نمیخوای استفاده کنی نشه.... ب مامانت میخوای نشون بدی
ادامه در پارت بعد... #maryam
پارت٢۴
سوار شد و رفت و منم وسط خیابون ساعت ١بعد از ظهر بود اشکمو پاک کردم و رفتم تو در باز کردم مامانم گفت
*کجا بودی
+هیچی رفتم پایین کارت وکیل و بگیرم داشته باشیم بد نیس
ب سمت اتاقم رفتم مامانم گفت
*بیا ناهار
+نمیخورم
رفتم تو اتاق سورتمو گزاشتم رو بالش و هق هق گریه میکردم خدایا چ بلایی بود
هی اروم میشدم ولی باز گریه میکردم نمیدونستم باید تن ب ازدواجی میدادم ک هیچ علاقه ای نبود بلکه توش نفرت بود انقدر گریه کردم ک حواسم ب ساعت نبودب ساعت نگاه کردم دیدم ی ربع ب ٣ الان احسان میومد و میفهمید گریه کردم صورتمو شستم ی خورده کرم پودر زدم نشستم کتابو باز کردم ک تست بزنم سرگرم شم اما نمیتونستم
صدای در زدن اومد
+بفرمایید
در باز شد احسان بود
-سلام ....میبینم ک خودت تنهایی میخونی
ی لبخند زورکی زدم اومد نشست رو ب روم ک درسو شروع کنیم
-خب ببینم چی کار کردی
از بغض داشتم خفه میشدم انگاری یکی گلومو صفت داشت
-تستی نزدی ک
نگام کرد پرسید
-چیزی شده
یهو زدم زیر گریه
-چی شده تو رو خدا بگو
بازم گریه
-بزار از مامانت بپرسم
یهو گفتم
+ن....ن....ن نمیدونه
-پس بگو چی شده
با گریه گفتم
+امروز وکیل اومد بهم گفت بیا پایین کارت دارم رفتم گفت ک
^جانا خانم من تو این ی هفته ای ک میومدم و میرفتم از شما خوشم اومد و ب شما علاقه مند شدم و میخواستم از شما خواستگاری کنم
احسان یهو پرید گفت
-تو هم میخوای اونو
+ن ...بزار بگم بهت اصلا بحث این نیس بهش گفتم
+ببخشید ولی من شرایطشو ندارم
گفت
^شرایطش جور میشه نگران نباشین
تمام ماجرا رو با هق هق گفتم
یهو یکی کوبید ب میز و بلند شد و رفت پشت پنجره
-مگه الکیه پسره عوضی شمارشو بده ببینم
+نمیشه ....نکن ...من مجبورم ک زنش
-هیییسسس ادامه نده بزار فکر کنم ببینم چ خاکی ب سرم بریزم
+چرا ب سر شما من چیکار کنم
-فقط ی راه داریم .....ک قبول کنی
+اره میگم ک مجبورم زنش
-ای بابا بازگفت ن....اینجور ک فکر میکنی نیس تو قبول میکنی میدونم سخته برای هممون سخته
+چرا برای هممون....من بدبخت میشم
-الان دنبال حاشیه نباش ....تو قبول میکنی خواستگاریم میاد مدارک و ک داد دادگاه میزنی زیرش
+اون زرنگ تره گفته ک باید ی روز قبلش بیای خونمون
-پسره بی ناموس ....جانا خانم اون با من .....من شب میام یواشکی میبرمت
+مامانم اینا چی؟
-تو امشب ک زنگ میزنی صداشو ضبط میکنی هر بار هم ک دیدیش باز ضبط میکنی تو دادگاه ک نمیخوای استفاده کنی نشه.... ب مامانت میخوای نشون بدی
ادامه در پارت بعد... #maryam
۳۰.۱k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.