4
4
ته: توی اتاق کارم یه لباس ابی هست اونو
ات:میشه من بیارم
ته: نه
ات:باشه
بعد اینکه تهیونگ گوشی رو قطع کرد راننده در رو زد لباس رو دادم به راننده ازش خواستم دو دقیقه صبر کنه تا منم حاضر شم میخواستم باهاش برم کمپانی
رسیدیم به کمپانی پیاده شدیم
ات: اقای تهیونگ کجاست
راننده : من نمیدونم ولی میتونید با بادیگارد ها برید
ات:اها ممنون میشه لباس رو بدین من ببرم
راننده:ااا بله بله بفرمایید
ات:فعلا
ات با بادیگارد ها به سمت سالن رقص رفت
تق تق ات یواش در رو باز کرد و رفت تو
ات:سلام
اعضا :سلام
تهیونگ:مگه نگفتم بده راننده بیاره
ات:خواستم خودم بیارم
ته: اوففف باشه برگرد
ات: ولی
ته: ات
ات: بله
ته:اونقدر از صدات بدم میاد که حاضرم کر بشم تا صداتو نشنوم (باحرص)
ات با این حرف تهیونگ بغض کرد
ات: ببخشید
ته:برو
ات سرشو انداخت پایین و رفت
شوگا: تهیونگ منظورت درباره اون حرف چی بود ؟
جیمین:باید مغذرت خواهی کنی چون واقعا رفتارت بد بود
ته:ازش بدم میاد. از صداش متنفرم نمیخوام ببینمش اون حرفایی که گفتم همش درست بود بس کنید
ات پشت در بود و تمام این حرف ها رو شنید
سریع به سمت خونه رفت
شب
ات تا شب گریه میکرد که چرا سرنوشتش اینطوریه
ویو ته
با ماشین هی توی خیابونا دور میزدم نمیدونم برا چی ولی شاید باید معذرت خواهی کنم
رفتم خونه
ته:ات ...... ات
ات توی بالکنه
تهیونگ متوجه میشه و به سمت بالکن میره
ته:ات م.من معذرت میخواهم نباید اون حرف رو بهت میزم باور کن راست میگم
ات: تهیونگ
ته:ب..بله
ات:کاش میدونستی چقدر دوستت دارم ولی الان دیگه قلبم خاموش شده تو خاموشش کردی
ته:ات ما...ما میتونیم از اول شروع کنیم
ات: تو گفتی از صدام منتفری
ته:نه نه منظو......
ات: اگه با نشنیدن صدای من خوشحالی..باشه من دیگه حرف نمیزنم صدامم مثل قلبم خاموش
میکنم تا تو خوشحال باشی :)
ته:نه نه ات خواهش میکنم این کار رو نکن (بغض) ات خواهش میکنم هق
ببخشید من
دوستت دارم
از این بحث ات و تهیونگ حدود ۵ ماه میگذره
«۵ ماه بعد»
توی این پنج ماه ات حتی یک کلمه هم حرف
نزده رفتار تهیونگ بطور کامل تغییر کرده بود
خلاصه
ات از حموم در اومد بود و لباساشو عوض کرد
تا بخوابه
نق تق
ته:ات منم میشه بیام تو ؟
ات:.….
تهیونگ یواش در رو باز کرد و ابمیوه رو گذاشت روی میز ات
ته: برات اب میوه درست کردم....نوش جونت
و رفت
ات به ابمیوه نگاهی کرد و به سمت
.
.
ته: توی اتاق کارم یه لباس ابی هست اونو
ات:میشه من بیارم
ته: نه
ات:باشه
بعد اینکه تهیونگ گوشی رو قطع کرد راننده در رو زد لباس رو دادم به راننده ازش خواستم دو دقیقه صبر کنه تا منم حاضر شم میخواستم باهاش برم کمپانی
رسیدیم به کمپانی پیاده شدیم
ات: اقای تهیونگ کجاست
راننده : من نمیدونم ولی میتونید با بادیگارد ها برید
ات:اها ممنون میشه لباس رو بدین من ببرم
راننده:ااا بله بله بفرمایید
ات:فعلا
ات با بادیگارد ها به سمت سالن رقص رفت
تق تق ات یواش در رو باز کرد و رفت تو
ات:سلام
اعضا :سلام
تهیونگ:مگه نگفتم بده راننده بیاره
ات:خواستم خودم بیارم
ته: اوففف باشه برگرد
ات: ولی
ته: ات
ات: بله
ته:اونقدر از صدات بدم میاد که حاضرم کر بشم تا صداتو نشنوم (باحرص)
ات با این حرف تهیونگ بغض کرد
ات: ببخشید
ته:برو
ات سرشو انداخت پایین و رفت
شوگا: تهیونگ منظورت درباره اون حرف چی بود ؟
جیمین:باید مغذرت خواهی کنی چون واقعا رفتارت بد بود
ته:ازش بدم میاد. از صداش متنفرم نمیخوام ببینمش اون حرفایی که گفتم همش درست بود بس کنید
ات پشت در بود و تمام این حرف ها رو شنید
سریع به سمت خونه رفت
شب
ات تا شب گریه میکرد که چرا سرنوشتش اینطوریه
ویو ته
با ماشین هی توی خیابونا دور میزدم نمیدونم برا چی ولی شاید باید معذرت خواهی کنم
رفتم خونه
ته:ات ...... ات
ات توی بالکنه
تهیونگ متوجه میشه و به سمت بالکن میره
ته:ات م.من معذرت میخواهم نباید اون حرف رو بهت میزم باور کن راست میگم
ات: تهیونگ
ته:ب..بله
ات:کاش میدونستی چقدر دوستت دارم ولی الان دیگه قلبم خاموش شده تو خاموشش کردی
ته:ات ما...ما میتونیم از اول شروع کنیم
ات: تو گفتی از صدام منتفری
ته:نه نه منظو......
ات: اگه با نشنیدن صدای من خوشحالی..باشه من دیگه حرف نمیزنم صدامم مثل قلبم خاموش
میکنم تا تو خوشحال باشی :)
ته:نه نه ات خواهش میکنم این کار رو نکن (بغض) ات خواهش میکنم هق
ببخشید من
دوستت دارم
از این بحث ات و تهیونگ حدود ۵ ماه میگذره
«۵ ماه بعد»
توی این پنج ماه ات حتی یک کلمه هم حرف
نزده رفتار تهیونگ بطور کامل تغییر کرده بود
خلاصه
ات از حموم در اومد بود و لباساشو عوض کرد
تا بخوابه
نق تق
ته:ات منم میشه بیام تو ؟
ات:.….
تهیونگ یواش در رو باز کرد و ابمیوه رو گذاشت روی میز ات
ته: برات اب میوه درست کردم....نوش جونت
و رفت
ات به ابمیوه نگاهی کرد و به سمت
.
.
۹.۲k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.