تهیونگ : ات من میرم بیرون اگه چیزی می خوای بگو تا...بخرم
تهیونگ : ات من میرم بیرون اگه چیزی می خوای بگو تا...بخرم
ات:....
تهیونگ رفت بیرون
دینگ دینگ
ته:الو سلام اقای هان خوبین
هان: سلام کیم تهیونگ مرسی من خوبم تو چطوری
ته:منم..خوبم
هان:وضعیت ات چطوره
ته: تغییر نکرده
هان:اوو متاسفم
ته و اقای هان که یکی از دوستان ته بود داشتن
با هم حرف میزدن که یهو
یه ماشینی از جلو به ماشین ته برخورد کرد (خدا نکنه)
پرش زمان
ویو ات
داشتم قهوه میخوردم که دیدم تلفن زنگ میخوره
ات:بله
پرستار:خانم کیم ات ؟
ات:بله خودمم
پرستار:اقای کیم تهیونگ تصادف کردن
ات: چی م.میشه ادرس بدین
خلاصه ات رفت بیمارستان
ات: سلام ممکنه بپرسم اقای کیم تهیونگ
کجان
پرستار: طبقه ۵ اتاق ۷۳ در حال عمل هستند
ات به سمت اتاق رفت و منتظر دکتر شد
دکتر اومد
د: خداروشکر حالشون خوبه پرستارا به اتاق خصوصی منتقل میکنن
ات:میتونم ببینمشون
د: نه متاسفانه الان بیهوش هست بعد به هوش اومدن میتونید ببینیدشون
یک ساعت بعد
ویو ات
از پشت پنچره به اتاقش نگا میکردم منتظر بودم به هوش بیاد
دوتا پرستار وارد اتاق ته شد و وضعیتشو برسی میکردن نکنه اتفاقی افتاده
ات:خانم پرستار اتفاقی افتاده لطفا بگید
پرستار: وضعیت شون خوبه میتونید ببیندشون
ات اروم رفت اتاق ته و روی صندلی کنارش نشست
(.... یعنی گریه و .. یعنی تکه تکه گفتن)
ات: تهیونگ...عشقمم .....بیدار شو....اگه بلند نشی.
...هیچوقت نمیبخشمت..
...فهمیدی...هی.هیچوقت
ته:ات(خسته)
ات:ب.بله
ته: ات..منو ببخش بابت همه چیز
ات:میبخشمت....تهیونگ
ته:جانم
ات:خیلی دوستت دارم
ته:منم
ات: دکتر گفت ۳ روز دیگه مرخص میشی
روز اول
ات: تهیونگ میدونی داشتم به این فک میکردم که خیلی عوض شدیم
ته:اره
تق تق
مامان تهیونگ اومد
(مامان تهیونگ رو م ته مینویسم)
م ته: تهیونگ پسرم کی تو رو به این روز انداخت ؟
ته:خوبم مامان
م ته:نکنه کار تو بود (رو به ات) هاااا دختره ی عوظی دختره ی بی همه کس
ات بغض کرده بود نمیدونست باید چیکار کنه و چی بگه
ذهن ات
کاش مامانم اینجا بود و ازم دفاع میکرد
ته:مامان بس کن وقتی نمیدونی چی شده حرف نزن
(مامان ته از امریکا میاد)
ات:م.من کاری نکردم.....تهیونگ....من کاری نکردم....
ته:ات لطفا اروم باش
م ته یه سیلی به ات میزه باعث میشه ات گریه کنه
م ته:اووو پسرم از اولم نباید باه.......
ته: گمشو همون جایی که بودی فهمیدی برو
م ته:چی میگی
اعضا اومدن
اعضا:اووو پسر چی شده
ته:بچه ها به این خانم بگید گم شه بره بیرون
(وقتی مینویسم اعضا یعنی عضوی که دوست دارید )
اعضا: خانم کیم بفرمایددد
ا
ته:گمشو
مامان تهیونگ سریع میره بیرون
دخترا پیش ات بودن
جینا:ات ناراحت نباش
جیهو:عیب نداره عزیزم دیگه گریه نکن بیا بریم پیش تهیونگ
ات:ب.باشه
ات میاد اتاق تهیونگ
ته بلند میشه و رو تخت میشینه
ته:ا.ات ببخشید..مغذرت میخوام
ات تهیونگ رو بغل میکنه و میگه
ات:عیب نداره
اعضا: ات تهیونگ کی مرخص میشه
ات : ۳ روز دیگه
روز دوم و سوم هم گذشت ات و ته رفتن خونهشون و به خوبی زندگی کردن
نتیجه :))
ممکنه حرفی بزنیم که واقعا طرف مقابلمونو ناراحت کنه پس.......مراقب حرفایی که میزنیم باشیم
#ادمین_mh
ات:....
تهیونگ رفت بیرون
دینگ دینگ
ته:الو سلام اقای هان خوبین
هان: سلام کیم تهیونگ مرسی من خوبم تو چطوری
ته:منم..خوبم
هان:وضعیت ات چطوره
ته: تغییر نکرده
هان:اوو متاسفم
ته و اقای هان که یکی از دوستان ته بود داشتن
با هم حرف میزدن که یهو
یه ماشینی از جلو به ماشین ته برخورد کرد (خدا نکنه)
پرش زمان
ویو ات
داشتم قهوه میخوردم که دیدم تلفن زنگ میخوره
ات:بله
پرستار:خانم کیم ات ؟
ات:بله خودمم
پرستار:اقای کیم تهیونگ تصادف کردن
ات: چی م.میشه ادرس بدین
خلاصه ات رفت بیمارستان
ات: سلام ممکنه بپرسم اقای کیم تهیونگ
کجان
پرستار: طبقه ۵ اتاق ۷۳ در حال عمل هستند
ات به سمت اتاق رفت و منتظر دکتر شد
دکتر اومد
د: خداروشکر حالشون خوبه پرستارا به اتاق خصوصی منتقل میکنن
ات:میتونم ببینمشون
د: نه متاسفانه الان بیهوش هست بعد به هوش اومدن میتونید ببینیدشون
یک ساعت بعد
ویو ات
از پشت پنچره به اتاقش نگا میکردم منتظر بودم به هوش بیاد
دوتا پرستار وارد اتاق ته شد و وضعیتشو برسی میکردن نکنه اتفاقی افتاده
ات:خانم پرستار اتفاقی افتاده لطفا بگید
پرستار: وضعیت شون خوبه میتونید ببیندشون
ات اروم رفت اتاق ته و روی صندلی کنارش نشست
(.... یعنی گریه و .. یعنی تکه تکه گفتن)
ات: تهیونگ...عشقمم .....بیدار شو....اگه بلند نشی.
...هیچوقت نمیبخشمت..
...فهمیدی...هی.هیچوقت
ته:ات(خسته)
ات:ب.بله
ته: ات..منو ببخش بابت همه چیز
ات:میبخشمت....تهیونگ
ته:جانم
ات:خیلی دوستت دارم
ته:منم
ات: دکتر گفت ۳ روز دیگه مرخص میشی
روز اول
ات: تهیونگ میدونی داشتم به این فک میکردم که خیلی عوض شدیم
ته:اره
تق تق
مامان تهیونگ اومد
(مامان تهیونگ رو م ته مینویسم)
م ته: تهیونگ پسرم کی تو رو به این روز انداخت ؟
ته:خوبم مامان
م ته:نکنه کار تو بود (رو به ات) هاااا دختره ی عوظی دختره ی بی همه کس
ات بغض کرده بود نمیدونست باید چیکار کنه و چی بگه
ذهن ات
کاش مامانم اینجا بود و ازم دفاع میکرد
ته:مامان بس کن وقتی نمیدونی چی شده حرف نزن
(مامان ته از امریکا میاد)
ات:م.من کاری نکردم.....تهیونگ....من کاری نکردم....
ته:ات لطفا اروم باش
م ته یه سیلی به ات میزه باعث میشه ات گریه کنه
م ته:اووو پسرم از اولم نباید باه.......
ته: گمشو همون جایی که بودی فهمیدی برو
م ته:چی میگی
اعضا اومدن
اعضا:اووو پسر چی شده
ته:بچه ها به این خانم بگید گم شه بره بیرون
(وقتی مینویسم اعضا یعنی عضوی که دوست دارید )
اعضا: خانم کیم بفرمایددد
ا
ته:گمشو
مامان تهیونگ سریع میره بیرون
دخترا پیش ات بودن
جینا:ات ناراحت نباش
جیهو:عیب نداره عزیزم دیگه گریه نکن بیا بریم پیش تهیونگ
ات:ب.باشه
ات میاد اتاق تهیونگ
ته بلند میشه و رو تخت میشینه
ته:ا.ات ببخشید..مغذرت میخوام
ات تهیونگ رو بغل میکنه و میگه
ات:عیب نداره
اعضا: ات تهیونگ کی مرخص میشه
ات : ۳ روز دیگه
روز دوم و سوم هم گذشت ات و ته رفتن خونهشون و به خوبی زندگی کردن
نتیجه :))
ممکنه حرفی بزنیم که واقعا طرف مقابلمونو ناراحت کنه پس.......مراقب حرفایی که میزنیم باشیم
#ادمین_mh
۱۳.۴k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.