minutes to death

5 minutes to death
Part 19
ثانیه ای بعد جونگین از سرجاش بلند شد و از والریا هم خواست دنبالش بره
وقتی از سالن زدن بیرون، صدای بسته شدن در انگار کل بحث رو پشتشون قفل کرد
راهرو ساکت بود، ولی سکوتش جوری بود که والریا حس می‌کرد صدای قدم‌هاش هم زیادی بلنده
جونگین تند راه می‌رفت، انگار هنوز بشدت عصبی بود
والریا با فاصله و شمرده،شمرده دنبالش راه افتاده بود شاید چون نمی‌خواست دوباره چیزی به هم بریزه
ولی اعماق وجودش یه حس کنجکاوی داشت پس همه ی احتمالات آینده رو به جون خرید و لباشو از هم فاصله داد
_چرا سر میز ازم دفاع کردی؟
جونگین وسط راهرو یهو وایستاد و برگشت سمتش....
چشماش هنوز اون تیرگی عصبی رو داشت، ولی لحنش آروم‌تر شده بود
_شاید چون دوست ندارم هیچ‌کس اینطوری باهات حرف بزنه
والریا لبشو گاز گرفت.....
×آخرش هرچی ام بشه اونا خانواده‌ اتن...و خب تا یه جاهایی راست میگفتن و من نمیتونم حرفاشونو عوض کنم
جونگین نفسش رو داد بیرون، یه نفس عمیقِ خسته
_مشکل همینه....اونا فکر می‌کنن هرچی بگن درسته
راه رفت و در اتاق‌ مشترکشون رو باز کرد _بیا داخل، لازم نیست توی راهرو صحبت کنیم
والریا وارد اتاق شد...
جونگین در رو بست.....چند لحظه همون‌طور ایستاد، انگار داشت با خودش کل کل می‌کرد
والریا احساس کرد دوباره دلش خالی شد
×من نمی‌خوام باعث دردسرت بشم....واقعاً نمی‌خوام
جونگین محکم حرفاشو به زبون اورد
_تو باعث دردسر نیستی مشکل اونا هستن، نه تو و ازت میخوام تمومش کنی
اما قبل از اینکه والریا جواب بده،
صدای تقه ی در اومد
جونگین اخماش پرید تو هم...
_الان دیگه کیه؟
در باز شد....پدربزرگش با اون چهره‌ی همیشه آرومش وارد شد
ولی یه حالت عجیب تو نگاهش بود....یه جدیت بیشتر از همیشه
پ.ب.ج: باید باهات حرف بزنم.....تنها
_اگه قراره مثل مامان حرف بزنی ترجیح میدم که حرف نزنم
پدربزرگش یه تای ابروش رو بالا برد
پ.ب.ج: ولی قبل از اینکه اوضاع از این خراب‌تر بشه....یه چیزی هست که باید بدونی
جونگین با تردید گفت:
_چی؟
پدربزرگش یه نفس کشید...
اون‌جوری که آدم می‌دونست قراره چیزی رو بگه که ساده نیست
پ.ب.ج: بحث امشب فقط درباره‌ی این دختر و اصالتش نبود....اگر مادرت حرفی زد فقط بخاطر استرسی بود که داشت از درون نابودش میکرد
جونگین حتی پلک هم نزد
پدربزرگش ادامه داد: یه چیزیه که باید خیلی وقت پیش بهت می‌گفتیم....درباره‌ی خانواده‌مون و درباره‌ی کاری که پدرت کرده
ادامه دارد🔪.......
بخاطر تاخیر عذر میخوام پارت های بعدی شکوفه گیلاس رو فردا بعد از اینکه از مدرسه اومدم براتون میزارم
دیدگاه ها (۴)

CHERRY BLOSSOM Part 3۳صبح هوا هنوز یخ زده بود و رز وقتی از خ...

CHERRY BLOSSOM Part 3۲صبح یه نور کمرنگ از پنجره افتاد تو اتا...

5 minutes to deathPart 1۸اولین جرقه‌ی بحث رو مادرش زدکلافه ق...

5 minutes to deathPart 1۷والریا بعد از اینکه خدمتکار رفت، آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط