سناریو درخواستی:
سناریو درخواستی:
وقتی مخفیانه قرار میزارید اما یه شب متوجه میشی مافیا هستن و ازشون می ترسی.
کیم نامجون: فکرشم نمی کردی اون مافیا باشه، چون نه استایلش و نه اخلاقش اصلا به مافیا ها نمیخورد. یه شب تعقیبش کردی و اونو دیدی که فردی رو به قتل رسوند ناباورانه دستت رو روی دهنت گذاشتی اشک توی چشمات جمع شد عقب عقب رفتی و فرار کردی اما صدای کفشای پاشنه بلندت تو رو لو داد و اون به سرعت دنبالت دوید. ازش فرار میکردی توی یه کوچه خلوت رفتی و اشکات سرازیر شد که صداش توی کوچه پیچید. « متاسفم باید زودتر میگفتم اما نمی خواستم از دستت بدم» با جیغ بهش گفتی « ولی از دست دادی خواستی بری که دستت رو کشید. بغلت کرد و گفت « میدونم امشب چیزه وحشتناکی ازم دیدی اما باور کن من هرگز به تو اسیبی نمیزنم . میخوام یه مافیا ترسناک برای بقیه باشم اما میخوام برای تو یه پسر بچه تخس بمونم. »
کیم سوکجین: غیر قابل پیش بینی بود. اون ادم خیلی فان و شوخ طبعی بود پس بعید بود، اما هیچی غیر ممکن نیست. سر قرار بودید که خواستی بری دستشویی موقع برگشتن متوجه شدی داره با تلفن حرف میزنه. مکالمه اش رو گوش دادی و فهمیدی باید بره بعد به گوشی خودت زنگ زد و گفت باید بره تو هم گفتی مشکلی نیست دفعه بعد شام میخوریم. بابت اون تلفن مشکوک بودی پس دنبالش کردی که دیدی ماشینش جلوی خرابه ای ایستاد . پیاده شد و داخل رفت تو هم پیاده شدی و خیلی یواش داخل رفتی و پشت در قایم شدی. فهمیدی مافیاست و قاچاق اسلحه میکنه. جیغی کشیدی که متوجه حضورت شد. به همه افرادش دستور داد بیرون برن و خواست بیاد جلو که ترسیده گفتی عقب وایسه. قبول کرد و همونجا ایستاد و گفت: نگام کن، میدونم ازم میترسی اما توی چشمام نگاه کن، به نظرت میتونم بهت اسیب بزنم اونم وقتی قلبم تحت کنترل توعه؟ هوم؟ گریه کردی به طرفت اومد و پیشونیت رو بوسید و بغلت کرد تا اروم بشی
وقتی مخفیانه قرار میزارید اما یه شب متوجه میشی مافیا هستن و ازشون می ترسی.
کیم نامجون: فکرشم نمی کردی اون مافیا باشه، چون نه استایلش و نه اخلاقش اصلا به مافیا ها نمیخورد. یه شب تعقیبش کردی و اونو دیدی که فردی رو به قتل رسوند ناباورانه دستت رو روی دهنت گذاشتی اشک توی چشمات جمع شد عقب عقب رفتی و فرار کردی اما صدای کفشای پاشنه بلندت تو رو لو داد و اون به سرعت دنبالت دوید. ازش فرار میکردی توی یه کوچه خلوت رفتی و اشکات سرازیر شد که صداش توی کوچه پیچید. « متاسفم باید زودتر میگفتم اما نمی خواستم از دستت بدم» با جیغ بهش گفتی « ولی از دست دادی خواستی بری که دستت رو کشید. بغلت کرد و گفت « میدونم امشب چیزه وحشتناکی ازم دیدی اما باور کن من هرگز به تو اسیبی نمیزنم . میخوام یه مافیا ترسناک برای بقیه باشم اما میخوام برای تو یه پسر بچه تخس بمونم. »
کیم سوکجین: غیر قابل پیش بینی بود. اون ادم خیلی فان و شوخ طبعی بود پس بعید بود، اما هیچی غیر ممکن نیست. سر قرار بودید که خواستی بری دستشویی موقع برگشتن متوجه شدی داره با تلفن حرف میزنه. مکالمه اش رو گوش دادی و فهمیدی باید بره بعد به گوشی خودت زنگ زد و گفت باید بره تو هم گفتی مشکلی نیست دفعه بعد شام میخوریم. بابت اون تلفن مشکوک بودی پس دنبالش کردی که دیدی ماشینش جلوی خرابه ای ایستاد . پیاده شد و داخل رفت تو هم پیاده شدی و خیلی یواش داخل رفتی و پشت در قایم شدی. فهمیدی مافیاست و قاچاق اسلحه میکنه. جیغی کشیدی که متوجه حضورت شد. به همه افرادش دستور داد بیرون برن و خواست بیاد جلو که ترسیده گفتی عقب وایسه. قبول کرد و همونجا ایستاد و گفت: نگام کن، میدونم ازم میترسی اما توی چشمام نگاه کن، به نظرت میتونم بهت اسیب بزنم اونم وقتی قلبم تحت کنترل توعه؟ هوم؟ گریه کردی به طرفت اومد و پیشونیت رو بوسید و بغلت کرد تا اروم بشی
۱.۹k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.