"بازی"
"بازی"
🕶part:42🕶
یونگهی:خب حق داره کراش بزنه...این همه خوشکلی رو کجا قایم کرده بودی
میاکو:حالا گفتم امروز یکمشو نشون بدم...زیبایی واقعی رو نباید به هرکس نشون داد!
یهو کلودی وارد سالن شد و انگار که حرفا رو شنیده بود به میاکو گفت
کلودی:خوشبحال کسی که تورو داشته باشه!
جیمین:عه تو کی اومدی
میاکو:هی دیگه اغراق نکن
کلودی:بهش حسودیم میشه!
میاکو:بیا بریم فعلا تو منو داری!
کلودی:خب صد در صد همیشه مال منی
کیوکو:ااوووووو....عاشقا رووو
جیمین:مطمئنم همین دوتا اگه با پسر بودن حرف که هیچ میزدن خوردشون میکردن
کلودی و میاکو برگشتن سمت جیمین و با اعتماد بنفس و همزمان گفتن:ما خاصیم!
یونگهی:دخترای خودمن
شوگا:اینطوریه یونگهی خانم؟
یونگهی با لبخند قشنگ و گرمی گفت:اررره
شوگا:خب دیگه بریم
کیوکو برگشت سمت میاکو و زانو زد و دستشو مثل پرنس های قصه ها برد سمتش:افتخار بودن با من رو میدی بانوی من؟حتی اگه یک روز!
میاکو هم مقابلا دستشو گذاشت تو دستش و گفت:فقط امروزو...سرباز جذابم
کیوکو دستشو گرفت و بلند شد...میاکو بازوشو دور بازو کیوکو حلقه کرد و مثل توی قصه ها به سمت در خروجی حرکت کردن
یونگهی:اگه خواهر برادر نبودن شیپشون میکردم...چقدر باحالنننن
بعد رو به شوگا کرد و گفت:یا یونگی من این دوتا رو برا خودم میبرم
یونگی که با لبخند ملیحی بهشون نگاه میکرد رو به یونگهی کرد و گفت:اون دلیل زندگی منن یونگهی!هر سه تاشون
یونگهی:الان خوشحالتر شدم!
جیمین:پس منم میتونم نمایش راه بندازم نه؟
بعد رفت سمت کلودی و مثل کیوکو زانو زد و دستشو دراز کرد:افتخار میدید لیدی من؟
کلودی با حالت پوکری گفت:برو گمشو
بعد روشو برگردوند و به سمت خروجی حرکت کرد
همونطور که راه میرفت گفت:زودتر بیاید!
شوگا با همون خونسردی ای که داشت بدون اینکه لحن صداشو عوض کنه گفت:به آگوست دی دستور میدی؟
کلودی ایستاد و برگشت سمت شوگا و گفت:آگوست دی همیشه استثناست
بعد چشمکی زد و رفت
و جیمینی که احساس میکرد ضایع شد بلند شد و لباساشو درست کرد...سونگهی به سمتش قدم برداشت و گفت:اشکالی نداره...تو تلاش کن یک روز بلاخره پا میده
جیمین ی حالت عجیبی بهش دست داد و بعد که انگار کلماتو گم کرده گفت:نه...اینطور نیست...فقط...چیزه خواستم...
یونگهی نزاشت حرفشو کامل کنه و آروم بهش گفت:ی روز پا میده نگران نباش...تازه میتونی به منم بگی کمکت میکنم
و بعد ازون خودش و یونگهی و شوگا از خونه زدن بیرون
دوتا ماشین مشکی دم در عمارت بودن...یکیشو کلودی و میاکو و کیوکو سوار شده بودن یکیشم خالی بود...یونگهی و شوگا رفتن و سوارش شدن...و جیمین مونده بود کجا سوار بشه
🕶part:42🕶
یونگهی:خب حق داره کراش بزنه...این همه خوشکلی رو کجا قایم کرده بودی
میاکو:حالا گفتم امروز یکمشو نشون بدم...زیبایی واقعی رو نباید به هرکس نشون داد!
یهو کلودی وارد سالن شد و انگار که حرفا رو شنیده بود به میاکو گفت
کلودی:خوشبحال کسی که تورو داشته باشه!
جیمین:عه تو کی اومدی
میاکو:هی دیگه اغراق نکن
کلودی:بهش حسودیم میشه!
میاکو:بیا بریم فعلا تو منو داری!
کلودی:خب صد در صد همیشه مال منی
کیوکو:ااوووووو....عاشقا رووو
جیمین:مطمئنم همین دوتا اگه با پسر بودن حرف که هیچ میزدن خوردشون میکردن
کلودی و میاکو برگشتن سمت جیمین و با اعتماد بنفس و همزمان گفتن:ما خاصیم!
یونگهی:دخترای خودمن
شوگا:اینطوریه یونگهی خانم؟
یونگهی با لبخند قشنگ و گرمی گفت:اررره
شوگا:خب دیگه بریم
کیوکو برگشت سمت میاکو و زانو زد و دستشو مثل پرنس های قصه ها برد سمتش:افتخار بودن با من رو میدی بانوی من؟حتی اگه یک روز!
میاکو هم مقابلا دستشو گذاشت تو دستش و گفت:فقط امروزو...سرباز جذابم
کیوکو دستشو گرفت و بلند شد...میاکو بازوشو دور بازو کیوکو حلقه کرد و مثل توی قصه ها به سمت در خروجی حرکت کردن
یونگهی:اگه خواهر برادر نبودن شیپشون میکردم...چقدر باحالنننن
بعد رو به شوگا کرد و گفت:یا یونگی من این دوتا رو برا خودم میبرم
یونگی که با لبخند ملیحی بهشون نگاه میکرد رو به یونگهی کرد و گفت:اون دلیل زندگی منن یونگهی!هر سه تاشون
یونگهی:الان خوشحالتر شدم!
جیمین:پس منم میتونم نمایش راه بندازم نه؟
بعد رفت سمت کلودی و مثل کیوکو زانو زد و دستشو دراز کرد:افتخار میدید لیدی من؟
کلودی با حالت پوکری گفت:برو گمشو
بعد روشو برگردوند و به سمت خروجی حرکت کرد
همونطور که راه میرفت گفت:زودتر بیاید!
شوگا با همون خونسردی ای که داشت بدون اینکه لحن صداشو عوض کنه گفت:به آگوست دی دستور میدی؟
کلودی ایستاد و برگشت سمت شوگا و گفت:آگوست دی همیشه استثناست
بعد چشمکی زد و رفت
و جیمینی که احساس میکرد ضایع شد بلند شد و لباساشو درست کرد...سونگهی به سمتش قدم برداشت و گفت:اشکالی نداره...تو تلاش کن یک روز بلاخره پا میده
جیمین ی حالت عجیبی بهش دست داد و بعد که انگار کلماتو گم کرده گفت:نه...اینطور نیست...فقط...چیزه خواستم...
یونگهی نزاشت حرفشو کامل کنه و آروم بهش گفت:ی روز پا میده نگران نباش...تازه میتونی به منم بگی کمکت میکنم
و بعد ازون خودش و یونگهی و شوگا از خونه زدن بیرون
دوتا ماشین مشکی دم در عمارت بودن...یکیشو کلودی و میاکو و کیوکو سوار شده بودن یکیشم خالی بود...یونگهی و شوگا رفتن و سوارش شدن...و جیمین مونده بود کجا سوار بشه
۲.۹k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.