خلاصه ملیم رسید و جممون جم شد ، تصمیم گرقایم فیلم ترسناک
خلاصه ملیم رسید و جممون جم شد ، تصمیم گرقایم فیلم ترسناک نگا کنیم فلشو زذم به تلوزیون و فیلم مترسکو گزاشتم فاطی عم گوشیه محدثه رو کرف تا عکساشو ببینه بعدم کف نگا نمیکنه 😂 ترسوی منه آخه😂 ❤
بعدش رفتیم تو اتاق من ویه فیلم ترسناک ساختیم فیلم اینجوری بود ک فاطی روی تختم دراز میکشید و من با اون لباسای مشکی از کمد دیواریه روبروی تختم میومدم بیرونو خودمو پرت میکردم روفاطی بعدم فاطی جیغ میکشید😂 یه بار فاطی خندش گرف فیلم خراب شد منم تو اون کمد دیواری تاریک داشتم سکته میکردم😂
ها یچیزیم بگم واحد روبروییمون میشه خونه خالم بعد خالم تو مدرسمون معلم هنره و مامانای دوستام به خالم سفارش کردن بیاد بهمون سر بزنه 😂 😂
داشتیم فیلم نگا میکردیم که زنگ در زده شد 😂 فهمیدم خالمه ملی شورت پاش بود بدو کرد شلوارشو بپوشه شیوا هی بالشتارو میزاش رو مبل هی بالشتا میفتاد😂 😂 😂 محدثه میدوئید اونور فاطی فلشو از تلوزیون میکشید ملی یهو گف عه شلوارم اونجااااس بدینش😂 😂 😂 حالا در این بین منم پشت در هی میگفتم کیه و با سروصدای اینا چیزی نمیشنیدم😂 (درمون چشمی نداره) وقتی دیدم همه حاضر و آمادن درو باز کردمو خالم اومد تو 😂 منم برا خالم چایی ریختم بچه هاعم ردیف روی مبل نشسته بودن😂 خالم گف چی نگا میکردین ک تلوزیون الان این وضعشه برفکیه؟ (خالم با خنده وشوخی میگف میخاس سربه سرمون بزارن) ماعم میگفتیم عیچی ب قرآن 😂 خلاصه خالم ب مامان شیوا زنگ زدو از زنده بودنمون آگاهش کرد😂 😂 بعدش دیگه خالم رف خونشون 😂 مامانم قورمه سبزی درست کرده بود رفته بود مشهد منم فقط باید برنج درست میکردم خلاصه برنجو درست کردم هرچی به این تنبلا گفتم من دستم بنده بیاین سیب زمینی پوست بکنین ته دیگم بخوریم گفتن ما ته دیگ نمیخایم😂 خلاصه خالم مواد شامیرم داد و شامیم سرخ کردیم 😄
بعدشم استراحت کردیمو هرکی رف خونه خودش ^^ اینجارو خیلی خلاصه کردم چون اتفاق خاصی نیفتاد 😄
بعدش رفتیم تو اتاق من ویه فیلم ترسناک ساختیم فیلم اینجوری بود ک فاطی روی تختم دراز میکشید و من با اون لباسای مشکی از کمد دیواریه روبروی تختم میومدم بیرونو خودمو پرت میکردم روفاطی بعدم فاطی جیغ میکشید😂 یه بار فاطی خندش گرف فیلم خراب شد منم تو اون کمد دیواری تاریک داشتم سکته میکردم😂
ها یچیزیم بگم واحد روبروییمون میشه خونه خالم بعد خالم تو مدرسمون معلم هنره و مامانای دوستام به خالم سفارش کردن بیاد بهمون سر بزنه 😂 😂
داشتیم فیلم نگا میکردیم که زنگ در زده شد 😂 فهمیدم خالمه ملی شورت پاش بود بدو کرد شلوارشو بپوشه شیوا هی بالشتارو میزاش رو مبل هی بالشتا میفتاد😂 😂 😂 محدثه میدوئید اونور فاطی فلشو از تلوزیون میکشید ملی یهو گف عه شلوارم اونجااااس بدینش😂 😂 😂 حالا در این بین منم پشت در هی میگفتم کیه و با سروصدای اینا چیزی نمیشنیدم😂 (درمون چشمی نداره) وقتی دیدم همه حاضر و آمادن درو باز کردمو خالم اومد تو 😂 منم برا خالم چایی ریختم بچه هاعم ردیف روی مبل نشسته بودن😂 خالم گف چی نگا میکردین ک تلوزیون الان این وضعشه برفکیه؟ (خالم با خنده وشوخی میگف میخاس سربه سرمون بزارن) ماعم میگفتیم عیچی ب قرآن 😂 خلاصه خالم ب مامان شیوا زنگ زدو از زنده بودنمون آگاهش کرد😂 😂 بعدش دیگه خالم رف خونشون 😂 مامانم قورمه سبزی درست کرده بود رفته بود مشهد منم فقط باید برنج درست میکردم خلاصه برنجو درست کردم هرچی به این تنبلا گفتم من دستم بنده بیاین سیب زمینی پوست بکنین ته دیگم بخوریم گفتن ما ته دیگ نمیخایم😂 خلاصه خالم مواد شامیرم داد و شامیم سرخ کردیم 😄
بعدشم استراحت کردیمو هرکی رف خونه خودش ^^ اینجارو خیلی خلاصه کردم چون اتفاق خاصی نیفتاد 😄
۵.۶k
۰۷ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.