هاسایه یکی از معروفترین غزل هایش را در سال به شهر

ه.ا.سایه یکی از معروفترین غزل هایش را در سال ۱۳۲۸ به "شهریار" تقدیم کرد:

 

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

 
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست


گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست


گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست


این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست


نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست


سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
دیدگاه ها (۴)

و شهریار در پاسخ سایه این غزل را سرود: گر از این چاه طبیعت ک...

به سیر باغ رفتم باختم مننظر بر نو گلی انداختم منالهی دیده ی ...

نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو راآفتابی و بخاکم، گذری نیست...

تنت در ذهن من مانند یک تندیس خوابیده به شکل پیکری شایسته تقد...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط