عشق دوران بچگی
عشق دوران بچگی
پارت ۸
و سر همرو قطع می کنه
دامیان : کوروشی «همون ییاااااا خددااااااااا خودمون😂»
آنیا متوجه دامیان میشه و ازون دارت خواباورا بهش میزنه
آنیا: همینو کم
تا اونجا بزور می برتش «پایگاه»
پایگاه
یه بنده خدا هه : چی شده این کیه فرجر
درباره من فهمیده
بند خدا : من به بالا خبر میدم «منظورش اوتاق رئس هه» ببرینش به یه اوتاق
آنیا میره روی صندلی میشنه
انیا:بد بخت شدم اینکه اخراج نشم یه رویاست
یدفه در واز میشه اون رئس کل پایگاه و رئیس آنیا هم هست
آنیا : رر رر رئس شما
رئس: شنیدم درباره شغل و قدرتت میدون
درسته
آنیا : ب ب بله
یدفه دامیان که همون نزدیکی بود بیدار شد
دامیان با اینکه تعجب کرده بود و حتی نمی دونست کجاست رفت پیش آنیا
دامیان: اینجا چخبره
آنیا میاد یه مشت به دامیان بزنه که دامیان جلوشو میگیره
آنیا: ا__و__ض__ی
رئس : دیگه کافیه
همو
خیل خوب که اینطور پس قوی
اگه با آنیا مسابقه بدی میزارم زنده بمونی
و همین تور اینجا کار کنی
دامیان و آنیا: چیییییی
پس عضو سازمان جاسوسی تون میشم هان
باشه قبوله
رئس : خیل خوب یه زمین تمرین داریم برید و برای مبارزه آماده بشید
آنیا : ولی ____
رئس:اگه مسابقه ندی خودت اخراج میشی
توی زمین یا همون رینگ
دامیان: فکر کنم قوی پس از همه قدرتم استفاده میکنم«قیافش😁»
آنیا : خفه
آنیا اول یه مشت میزنه سمت دامیان بعد دامیان جلوشو میگیره خیلی سفت فشار میده
آنیا یه لگد میزنه و دامیان شوت میشه اون ور
وووووووو
کسی برنده نمیشه جز _________
پارت ۸
و سر همرو قطع می کنه
دامیان : کوروشی «همون ییاااااا خددااااااااا خودمون😂»
آنیا متوجه دامیان میشه و ازون دارت خواباورا بهش میزنه
آنیا: همینو کم
تا اونجا بزور می برتش «پایگاه»
پایگاه
یه بنده خدا هه : چی شده این کیه فرجر
درباره من فهمیده
بند خدا : من به بالا خبر میدم «منظورش اوتاق رئس هه» ببرینش به یه اوتاق
آنیا میره روی صندلی میشنه
انیا:بد بخت شدم اینکه اخراج نشم یه رویاست
یدفه در واز میشه اون رئس کل پایگاه و رئیس آنیا هم هست
آنیا : رر رر رئس شما
رئس: شنیدم درباره شغل و قدرتت میدون
درسته
آنیا : ب ب بله
یدفه دامیان که همون نزدیکی بود بیدار شد
دامیان با اینکه تعجب کرده بود و حتی نمی دونست کجاست رفت پیش آنیا
دامیان: اینجا چخبره
آنیا میاد یه مشت به دامیان بزنه که دامیان جلوشو میگیره
آنیا: ا__و__ض__ی
رئس : دیگه کافیه
همو
خیل خوب که اینطور پس قوی
اگه با آنیا مسابقه بدی میزارم زنده بمونی
و همین تور اینجا کار کنی
دامیان و آنیا: چیییییی
پس عضو سازمان جاسوسی تون میشم هان
باشه قبوله
رئس : خیل خوب یه زمین تمرین داریم برید و برای مبارزه آماده بشید
آنیا : ولی ____
رئس:اگه مسابقه ندی خودت اخراج میشی
توی زمین یا همون رینگ
دامیان: فکر کنم قوی پس از همه قدرتم استفاده میکنم«قیافش😁»
آنیا : خفه
آنیا اول یه مشت میزنه سمت دامیان بعد دامیان جلوشو میگیره خیلی سفت فشار میده
آنیا یه لگد میزنه و دامیان شوت میشه اون ور
وووووووو
کسی برنده نمیشه جز _________
۲.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.