عشق دوران بچگی
عشق دوران بچگی
پارت ۷
از زبان دامیان
داشتم راه میرفتم که آنیا رو میبینم
داشت میدویید رفتم دنبالش رفت توی یه کوچه
دیدم چند نفر اومدن رفتم یه جا قایم شدم
یه بنده خدا: ههه خوبه یه تله پاتی ذهن خوان پیدا کردیم
می بریمش پیش دکتر «رئس شونه و دکتر ری هم بلده» البته شاید اول باید خودم ازت لذت ببرم بعد «خودتون بفهمید»
آنیا : از حرفت مطمئنی؟
به همین خیال باش «لب خده ترسناک»
دامیان:چی تله پاتی آنیا ذهن خونه «اروم میگه»
آنیا یه طناب میگیره دستش ووو اینجارو کش نمیدم
همرو بهم می بنده انیا: تو میخواستی منو ____ کنی _______ « همونیکه خودتون میدونید و فش ناجور 😅»
پارت ۷
از زبان دامیان
داشتم راه میرفتم که آنیا رو میبینم
داشت میدویید رفتم دنبالش رفت توی یه کوچه
دیدم چند نفر اومدن رفتم یه جا قایم شدم
یه بنده خدا: ههه خوبه یه تله پاتی ذهن خوان پیدا کردیم
می بریمش پیش دکتر «رئس شونه و دکتر ری هم بلده» البته شاید اول باید خودم ازت لذت ببرم بعد «خودتون بفهمید»
آنیا : از حرفت مطمئنی؟
به همین خیال باش «لب خده ترسناک»
دامیان:چی تله پاتی آنیا ذهن خونه «اروم میگه»
آنیا یه طناب میگیره دستش ووو اینجارو کش نمیدم
همرو بهم می بنده انیا: تو میخواستی منو ____ کنی _______ « همونیکه خودتون میدونید و فش ناجور 😅»
۲.۴k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.