بیماری ب نام عشق
پارت۲۸🍷
جونگ کوک:یوری؟
ا.ت:عا راستی یادم رفته بود دوس دختر داری
از جام بلند شدم
جونگ کوک:ولی اون دوس دخترم نیس
یوری:عشقم اینجوری نگو باورش میشه
جونگ کوک:چیو باورش میشه؟ ما مگه باهم سنمی داریم؟
یوری:در اینده ک پیدا میکنیم
جونگ کوک:لازم نکرده..این همه مدت مریض بودم کجا بودی؟..نمیخام ببینمت برو
یوری:ولی کوک...
جونگ کوک:گفتم گمشو
یوری با عصبانیت رفت ک کوک دستمو گرفت نشوند روی پاش
ا.ت:چرا از اول نگفته بودی
ت چشمام خیره شد
جونگ کوک:چ فرقی ت حالمون میکرد
ا.ت:خیلی فرق میکرد
جونگ کوک:برا من ک فرقی نمیکرد
چشمای جونگ کوک از چشماش ب لبام حرکت کرد
جونگ کوک:اوممم..بنظرت نباید ب حرف دکتر گوش کنیم؟
ا.ت:مرخص شو راجبش صحبت میکنیم
همون لحظه پرستار اومد داخل
پرستار:اقای جئون دکتر گفتن میتونید مرخص شید
جونگ کوک یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:صحبت کنیم؟
ا.ت:اینجا ک نمیشه
پرستار اومد سرم رو از دست جونگ کوک دراورد و رفت..جونگ کوک بلند شد دستمو گرفت
جونگ کوک:داره شب میشه بریم خونه
ا.ت:ولی...
دستمو گرفت و سوار ماشینش شدیم
ا.ت:چرا انقد حالا تند میری؟
جونگ کوک:هفت ماهه منتظر همچین شبیم
ا.ت:دهنم سرویسه
رسیدیم خونه ک پیاده شدیم..از پله های عمارت بالا رفتیم و رفتیم داخل اتاق جونگ کوک ک درو قفل کرد و چسبوندم ب دیوار
جونگ کوک:حالا صحبت کنیم؟
.
.
.
پارت بعد اسماته و هرکی بخاد باید بیاد دایرکت ولی چند دقیقه صب کنید تا تایپش کنم..و کسایی ک فالو کردن میتونن پارت بعدو بگیرن🗿🍷
جنبه نداری نیا🗿🔫
جونگ کوک:یوری؟
ا.ت:عا راستی یادم رفته بود دوس دختر داری
از جام بلند شدم
جونگ کوک:ولی اون دوس دخترم نیس
یوری:عشقم اینجوری نگو باورش میشه
جونگ کوک:چیو باورش میشه؟ ما مگه باهم سنمی داریم؟
یوری:در اینده ک پیدا میکنیم
جونگ کوک:لازم نکرده..این همه مدت مریض بودم کجا بودی؟..نمیخام ببینمت برو
یوری:ولی کوک...
جونگ کوک:گفتم گمشو
یوری با عصبانیت رفت ک کوک دستمو گرفت نشوند روی پاش
ا.ت:چرا از اول نگفته بودی
ت چشمام خیره شد
جونگ کوک:چ فرقی ت حالمون میکرد
ا.ت:خیلی فرق میکرد
جونگ کوک:برا من ک فرقی نمیکرد
چشمای جونگ کوک از چشماش ب لبام حرکت کرد
جونگ کوک:اوممم..بنظرت نباید ب حرف دکتر گوش کنیم؟
ا.ت:مرخص شو راجبش صحبت میکنیم
همون لحظه پرستار اومد داخل
پرستار:اقای جئون دکتر گفتن میتونید مرخص شید
جونگ کوک یه نگاهی بهم کرد
جونگ کوک:صحبت کنیم؟
ا.ت:اینجا ک نمیشه
پرستار اومد سرم رو از دست جونگ کوک دراورد و رفت..جونگ کوک بلند شد دستمو گرفت
جونگ کوک:داره شب میشه بریم خونه
ا.ت:ولی...
دستمو گرفت و سوار ماشینش شدیم
ا.ت:چرا انقد حالا تند میری؟
جونگ کوک:هفت ماهه منتظر همچین شبیم
ا.ت:دهنم سرویسه
رسیدیم خونه ک پیاده شدیم..از پله های عمارت بالا رفتیم و رفتیم داخل اتاق جونگ کوک ک درو قفل کرد و چسبوندم ب دیوار
جونگ کوک:حالا صحبت کنیم؟
.
.
.
پارت بعد اسماته و هرکی بخاد باید بیاد دایرکت ولی چند دقیقه صب کنید تا تایپش کنم..و کسایی ک فالو کردن میتونن پارت بعدو بگیرن🗿🍷
جنبه نداری نیا🗿🔫
۴۰.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.