ازدواج اجباری ♥ p6
داشتم پشت سرش میرفتم که منو برد تو باشگاه قدیمی که هیچ کس اونجا نمیاد تاریک بود نه دوربین داشت نه چیزی
ات: چته چیکارم داری
هیونجین از دست ات گرفت چسبوند به دیوار صورتشو آورد جلو طوری که اگه ات بخواد تکون بخوره لباشون به هم میخوره هیونجین لبشو محکم کوبید رو لبای ات ات هی تقلا میکرد ولش کنه که شروع کرد به گریه کردن ات همراهی نمیکرد تا اینکه هیونجین لب پایین ات رو گاز گرفت و مجبور شد همراهی کنه بعد5مین نفس کم آورد
ات: چیکار کردی عوضی(داد، گریه)
هیونجین: باید لبتو میشوستم تو اون پسره عوضی رو بوسیدی
ات: به تو چه ها به توچه منو اون داریم ازدواج میکنیم(گریه)
هیونجین: چـ چـی ازدواج خب پس بهتره زود تر تورو ماله خودم کنم
ات: نه تورو خدا خواهش میکنم(گریه)
هیونجین داشت دکمه لباسشو رو باز میکرد که یهو
با بلند گوی مدرسه گفتن هیونجین و ات اگه تا ۵ثا نیه دیگه داخل کلاس نباشبن اخراجین(یاح یاح فک کردین که ته میاد نچ نچ از این خبرانی)
هیونجین: امروز از دستم در رفتی دفعه بعد ماله خودم میشی
ات:(گریه، شوک)
هونجین میخواست ات رو بغل کنه که ات بلند شد
ات: بـ بـ بـه من دست نزن (گریه شوک)
ات بدوبدو رفت داخل کلاس
هیونجین: زیاده روی کردم یعنی(نه پسرم اصلاااا😂)
ویو ماری رفتم داخل کلاس که معلم گفت جاها عوض میشه (علامت معلم#)
#خب بخاطر اینکه زیادی زر میزنین سر کلاس جا ها عوض میشه
ماری تو پیش سوبین بشین
ماری: نه نه خواهش میکنم ترجیح میدم که چسب بزنم به دهنم
#یا درست کنار من جا هست اینجا میشینی
ماری: نه نه میشینم پیشش
سوبین: نمیخورمت نترس
داشتیم حرف میزدیم که ات با شدت درو باز کرد گریه کرده بود چشماش پر اشک بود دماغش قرمز چش شده
#اوه امدی ات تو باید پیش هیونجین بشینی
ات: شروع کرد به گریه کردن و گفت
ات: نه خواهش میکنم (گریه)
ماری: ات حالت خوبه (نگران)
که یهو هیونجین امد تو
ویو هیونجین
رفتم تو کلاس که دیدم ات گریه میکنه نکنه همه چیو گفته
هیونجین: استاد چیشده
#ات نمیخواد پیشت بشینه گریه میکنه مگه چیکارش کردی
هیونجین: هیچی بهش اعتراف کردم ازم فراریه
ات: یه نگا مظلوم به هیونجین
هیونجین: اون طوری نگا نکن(آروم)
#خب ات بیا برو پیش یورا بشین(یه دختر خوب و مهربون)
ات: ممنون استاد رفت بشینه
#هیونجین ت هم تک صندلی
هرکی نشست سرجاش
ویو ات
هی به اون لحظه فک میکردم که اشکم در میومد که یهو نگا سنگینی رو روی خودم حس کردم میدونستم که هیونجینه پس اهمیت ندادم
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥من خودم این فیکو دوست دارم😂
13لایک
13کامنت
ات: چته چیکارم داری
هیونجین از دست ات گرفت چسبوند به دیوار صورتشو آورد جلو طوری که اگه ات بخواد تکون بخوره لباشون به هم میخوره هیونجین لبشو محکم کوبید رو لبای ات ات هی تقلا میکرد ولش کنه که شروع کرد به گریه کردن ات همراهی نمیکرد تا اینکه هیونجین لب پایین ات رو گاز گرفت و مجبور شد همراهی کنه بعد5مین نفس کم آورد
ات: چیکار کردی عوضی(داد، گریه)
هیونجین: باید لبتو میشوستم تو اون پسره عوضی رو بوسیدی
ات: به تو چه ها به توچه منو اون داریم ازدواج میکنیم(گریه)
هیونجین: چـ چـی ازدواج خب پس بهتره زود تر تورو ماله خودم کنم
ات: نه تورو خدا خواهش میکنم(گریه)
هیونجین داشت دکمه لباسشو رو باز میکرد که یهو
با بلند گوی مدرسه گفتن هیونجین و ات اگه تا ۵ثا نیه دیگه داخل کلاس نباشبن اخراجین(یاح یاح فک کردین که ته میاد نچ نچ از این خبرانی)
هیونجین: امروز از دستم در رفتی دفعه بعد ماله خودم میشی
ات:(گریه، شوک)
هونجین میخواست ات رو بغل کنه که ات بلند شد
ات: بـ بـ بـه من دست نزن (گریه شوک)
ات بدوبدو رفت داخل کلاس
هیونجین: زیاده روی کردم یعنی(نه پسرم اصلاااا😂)
ویو ماری رفتم داخل کلاس که معلم گفت جاها عوض میشه (علامت معلم#)
#خب بخاطر اینکه زیادی زر میزنین سر کلاس جا ها عوض میشه
ماری تو پیش سوبین بشین
ماری: نه نه خواهش میکنم ترجیح میدم که چسب بزنم به دهنم
#یا درست کنار من جا هست اینجا میشینی
ماری: نه نه میشینم پیشش
سوبین: نمیخورمت نترس
داشتیم حرف میزدیم که ات با شدت درو باز کرد گریه کرده بود چشماش پر اشک بود دماغش قرمز چش شده
#اوه امدی ات تو باید پیش هیونجین بشینی
ات: شروع کرد به گریه کردن و گفت
ات: نه خواهش میکنم (گریه)
ماری: ات حالت خوبه (نگران)
که یهو هیونجین امد تو
ویو هیونجین
رفتم تو کلاس که دیدم ات گریه میکنه نکنه همه چیو گفته
هیونجین: استاد چیشده
#ات نمیخواد پیشت بشینه گریه میکنه مگه چیکارش کردی
هیونجین: هیچی بهش اعتراف کردم ازم فراریه
ات: یه نگا مظلوم به هیونجین
هیونجین: اون طوری نگا نکن(آروم)
#خب ات بیا برو پیش یورا بشین(یه دختر خوب و مهربون)
ات: ممنون استاد رفت بشینه
#هیونجین ت هم تک صندلی
هرکی نشست سرجاش
ویو ات
هی به اون لحظه فک میکردم که اشکم در میومد که یهو نگا سنگینی رو روی خودم حس کردم میدونستم که هیونجینه پس اهمیت ندادم
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥من خودم این فیکو دوست دارم😂
13لایک
13کامنت
۱۴.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.