romanloveintimes profile picture

roman._.loveintime's profile picture
roman._.loveintime #پارت۳۰
همینطوری نشسته بودیم حرف میزدیم که سلناو آسلی هم اومدن داشتیم باهاشون سلام و احوال پرسی میکردیم که دوتا ماشین دیگه هم اومد روبه بچه ها گفتم:اینا دیگه کین؟؟؟مگه به کی گفتین دیگه؟؟
آسلی:خووووب راستش وقتی ملیسا زنگ زد اینا پیشم بودن و فهمیدن گفتن ما هم میایم به ملیسا گفتم گفت بیان مشکلی نیست اصلا
ملیسا:خوب من گفتم سهیل و سلنا ولی قول نمیدم کیانا،سها و باران،مانیا،کارن وفواد رو راه بده داخل
+جااانم؟کی رو؟
یشیم:یعنی شانس این کرم رو باید ثبت کردا یه امشب مامان جون از سها دورش کرد ببین چی شد
فقط همینطوری داشتم به آسلی و ملیسا نگاه میکردم دلم میخاست سرشون رو از تن جدا کنم گوساله های بیشعور
+ببین خودتون اینا رو جمع میکنیدا مخصوصا اون باران خانوم رو اگه اومد سمت داداشم بخدا میزنم نصف بشه،من اینجا کلوپ راه ننداختم بگردین عیاشا رو برام بیارینااا
جولیا:کیانابسته،زشته این چ حرفیه میزنی جلوی بچه ها
+مگه دروغ میگم
ملیسا:بابا من غلط کردم حالا تو ابروی مارو نبر دیگهه
باحرص حرکت کردم و به سمت عمارت رفتم جولیا و ملیسا و یشیم هم دنبالم عین جوجه اومدن محکم درو باز کردم که هر کی تو سالن بود برگشت سمتم جاسم با تعجب رو به ملیسا گفت:تو اینجا چیکار میکنی؟کی اومدی؟
منم هر چی دق و دلی داشتم ریختم بیرون و گفتم:فقط همین نیست که خیر سرم اومدم زنگ بزنم این با آسلی و سلنا بیان اینجا یه لشکر آدم با خودشون اوردن انگار من اینجا کلوپ دارم دورم یه مشت عیا.....
جولیا:کــیـــــانـــــا بسته خجالت بکش...
دیدگاه ها (۱)

پارت31 #+چیه تو هم هی میگی بسته بسته مگه دارم دروغ میگمجولیا...

پارت32 #همینطوری داشتم نگاش میکردم ببینم تا کی میخاد بهم نگا...

پارت29 #منم همینطور بریم یه کاری کنیم دیگه+بلند شدیم بریم که...

#پارت۲۸جولیا:خب تو اینا رو میگی چون ن عاشق شدی و ن حاظری کار...

Revenge or love ?Part 11اروم در این زندون که بش میگن اتاق با...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط