پارت همینطوری داشتم نگاش میکردم ببینم تا کی میخاد بهم

پارت32 #همینطوری داشتم نگاش میکردم ببینم تا کی میخاد بهم نگاه کنه بچه پرو از رو هم نمیرفت دیدم ن این از رو نمیره سرمو تکون دادم یعنی چته،که نگام کردو یه لبخند زدو سرشوتکون داد،وااااا این چ مرگشه دیگه؟؟؟داشتم تجزیه و تحلیلش میکردم که یکی محکم زد به پهلوم و صدای اخم بلند شد،برگشتم دیدم این ملیسای خر زده رو بهش گفتم:مگه مرض داری اخه بیشعور
ملیسا:مرض تو جونت الاغ،دوساعته زول زدی به کرم کل جمع دارن نگات میکنن ببین
برگشتم دیدم راست میگه ولی به روی خودم نیاوردم و برگشتم سمتش و گفتم:خو زوم کرده بود روم بیشعور از رو هم نمیرفت تقصیر من چیه؟؟؟
ملیسا:هیچی باباحالا جنگ راه ننداز دوباره بیخیال
خلاصه باهر بدبختی بود اون شب تموم شد و هرکی رفت خونه خودش منم خسته پاشدم برم بخابم،داخل اتاق بودم داشتم لباسامو عوض میکردم که صدای در اومدگفتم:بیاداخل
مامانم بود که اومد پیشم رو بهش گفتم:جانم مامانی،چیزی شده جیدا خانوم اومده پیش این بنده حقیرر
رو بهم خیلی جدی گفت:بیا بشین کارت دارم....
رفتم کنارش و گفتم:جونم مامانی چیزی شده؟
با دقت جزبه جز صورتمو بررسی کرد و گفت:کیانا،خوب گوش کن ببین چی دارم بهت میگم،ازت میخام خوب به حرفایی که میزنم گوش کنی و سرو صدا راه نندازی،قبل از هرچیزی هم بدون تو جون منی دخترم من هیچ وقت کاری نمیکنم که تو سرت خم باشه یا به ضررت تموم بشه خوب دخترم
باش شنیدن حرفاش دلم بد لرزید وگواه خوب نمیداد حس میکردم یه اتفاقی افتاده با شایدم قرار بیوفته،سرمو تکون دادمو گفتم:چشم،میدونم شما کاری که به ضرر من باشه انجام نمیدید تا امروز هر کاری کردم با خواسته خودم یا شمافقط سربلندی داشته برام پس اینبارم میشنوم جانم چی شده؟؟کیانا سرتا پا گوش......
دیدگاه ها (۶)

پارت33 #وقتی از اتاق رفت بیرون همونجا کنار دیوارسُر خوردم و ...

پارت34 #وقتی غذامو خوردم برگشتم برم اتاقم اخه امشب هم به دست...

پارت31 #+چیه تو هم هی میگی بسته بسته مگه دارم دروغ میگمجولیا...

roman._.loveintime's profile pictureroman._.loveintime #پارت...

فرار من

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_282سرمو بین دستام گرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط