فیک تو فقط برای منی
فیک تو فقط برای منی
پارت: ۱۱
ویو ا.ت: کل تایم به نامجون خیره شدم دریغ از اینکه بدونم دارم چه غلطی میکنم با صدای زنگ به خودم اومدم که یهو با برخورد محکم سرم به میز پشتیم چشمام بسته شد از درد نمیتونستم تکون بخورم ... وای دردش خیلی زیاد بود که صدایی شنیدم
نامجون : اوه شت .. دردت اومد؟(با تمسخر)
آروم چشمام رو باز کردم اون پسر جدیده؟ اون منو هل داد؟ با بُهت داشتم نگاش میکردم که سهون اومد کنارش و همو بغل کردن !
سهون : بابا دمت گرم پسر!
نامجون : قابلتو نداشت رفیق!
ویو ا.ت : دمت گرم؟ رفیق؟ اینا دوستن؟ فاک؟؟؟
هیچ کسی تکون نمیخورد همه خشکشون زده بود تا اینکه آروم بلند شدم دستم رو از روی سرم برداشتم و قطرات خون از دستم فرو ریخت و صدای برخورد قطره های خون تنها چیزی بود که میومد اروم لب باز کردم : چیکار کردی؟ داشتم تلو تلو میخوردم و آروم ستمش قدم بر میداشتم که یهو پاهام شل شدن و صدای برخورد بدنم با زمین توی گوشم پیچید
نامجون: اوه آره... اگه نمیوفتاد شک میکردم به خودم😂😂
سهون بلند بلند خندید و رفت کنار بدن ا.ت که داشت از حال میرفت سهون در گوش ا.ت گفتم : دیدی گفتم؟ اگه دوست دخترم نباشی ... هیچ کسی نه تحویلت میگیره و نه بهت رحم میکنه
سهون دوباره خندید و با نامجون رفتن بیرون از کلاس ...
یونا دوید سمت ا.ت .. یونا : اوه خدا اون زنده اس مگه نه؟
یکی از بچه ها : نمیبینی بدنش غرق خونه .. میگی زنده اس یا نه؟
یونا : خب باشه دلیل نمیشه اون مرده باشه ..
یکی دیگه از بچه ها : حالا چیکار کنیم؟
یونا : بریم به استاد بگیم!
(علامت بچه های کلاس رو * میزارم)
* : تو خودتم خوب میدونی نمیتونیم!
یونا : چرااا؟
* : چون باید بگیم کی اینکارو کرده و ما نمیتونیم!
یونا به فکر فرو رفت و آروم گفت : اگه بگیم من کردم چی؟
* : یونا دیوونه شدی؟ احتمالا اخراج شی!!
یونا : اخراج؟ به درک .. جون یه آدمیزاد در میونه میفهمی؟
یونا پا تند کرد که بره بیرون از کلاس که اون دختر محکم یقه یونا رو از پشت گرفت و دستمال گذاشت روی دهنش آروم گفت: شرمنده یونا .. من نمیتونم بزارم بری و ا.ت رو نجات بدی!
یونا داشت تقلا میکرد که کم کم چشماش سنگین شد و ...
شرایط پارت بعد :
۵ تا لایک
۵ تا کامنت🙂🎀
پارت: ۱۱
ویو ا.ت: کل تایم به نامجون خیره شدم دریغ از اینکه بدونم دارم چه غلطی میکنم با صدای زنگ به خودم اومدم که یهو با برخورد محکم سرم به میز پشتیم چشمام بسته شد از درد نمیتونستم تکون بخورم ... وای دردش خیلی زیاد بود که صدایی شنیدم
نامجون : اوه شت .. دردت اومد؟(با تمسخر)
آروم چشمام رو باز کردم اون پسر جدیده؟ اون منو هل داد؟ با بُهت داشتم نگاش میکردم که سهون اومد کنارش و همو بغل کردن !
سهون : بابا دمت گرم پسر!
نامجون : قابلتو نداشت رفیق!
ویو ا.ت : دمت گرم؟ رفیق؟ اینا دوستن؟ فاک؟؟؟
هیچ کسی تکون نمیخورد همه خشکشون زده بود تا اینکه آروم بلند شدم دستم رو از روی سرم برداشتم و قطرات خون از دستم فرو ریخت و صدای برخورد قطره های خون تنها چیزی بود که میومد اروم لب باز کردم : چیکار کردی؟ داشتم تلو تلو میخوردم و آروم ستمش قدم بر میداشتم که یهو پاهام شل شدن و صدای برخورد بدنم با زمین توی گوشم پیچید
نامجون: اوه آره... اگه نمیوفتاد شک میکردم به خودم😂😂
سهون بلند بلند خندید و رفت کنار بدن ا.ت که داشت از حال میرفت سهون در گوش ا.ت گفتم : دیدی گفتم؟ اگه دوست دخترم نباشی ... هیچ کسی نه تحویلت میگیره و نه بهت رحم میکنه
سهون دوباره خندید و با نامجون رفتن بیرون از کلاس ...
یونا دوید سمت ا.ت .. یونا : اوه خدا اون زنده اس مگه نه؟
یکی از بچه ها : نمیبینی بدنش غرق خونه .. میگی زنده اس یا نه؟
یونا : خب باشه دلیل نمیشه اون مرده باشه ..
یکی دیگه از بچه ها : حالا چیکار کنیم؟
یونا : بریم به استاد بگیم!
(علامت بچه های کلاس رو * میزارم)
* : تو خودتم خوب میدونی نمیتونیم!
یونا : چرااا؟
* : چون باید بگیم کی اینکارو کرده و ما نمیتونیم!
یونا به فکر فرو رفت و آروم گفت : اگه بگیم من کردم چی؟
* : یونا دیوونه شدی؟ احتمالا اخراج شی!!
یونا : اخراج؟ به درک .. جون یه آدمیزاد در میونه میفهمی؟
یونا پا تند کرد که بره بیرون از کلاس که اون دختر محکم یقه یونا رو از پشت گرفت و دستمال گذاشت روی دهنش آروم گفت: شرمنده یونا .. من نمیتونم بزارم بری و ا.ت رو نجات بدی!
یونا داشت تقلا میکرد که کم کم چشماش سنگین شد و ...
شرایط پارت بعد :
۵ تا لایک
۵ تا کامنت🙂🎀
۱.۹k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.