رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان
#پارت_11
ملیسا:اون دختردوستم بود تنهادوستی ک پیدا کردم یه سلام بدنیست حداقل ی نگاهی میکردی یه سر تکون میدادی!
+بگو بگو ادامه بده یه دمم تکون میدادم تودانشگاه ابروم بره!
ملیس:عه ن بابا دمم داری مگ؟
آبرو هه استادسپهری شمافق دانشگاه نیست همه جاعینهو برج زهرماری!اصا کی هست ازتویکی خوشش بیادجزاون رهای ایکبیری!اصا لیاقتت همون دختره ازخودراضیه!
+ملیس تمومش کن توروخدامن اصلامهم نیست برام کسی خوشش بیادیانه!الکی هم اسم رهای بدبختو نیار
ملیس:منو بگو دارم بادرودیواربحث میکنم،هه بی فایدس اقا ماهور
بریم خونه یکم ارامش پیدا کنم ازدستت...
ترانه
بلاخره روزی اخردانشگاه رسیدو بچه هام یه برنامه داشتن که یکی ازاساتید پایه روراضی کننو یه جشن اخرسال یا تحویل سال داشته باشیم مام ازشانس خوبمون باسامی کلاس داشتیم که سامی گفت ازادینو بریدخونه،منم ازخدا خواسته باذوق دستامو بهم کوبیدم بی حواس دادزدم ایول سامی!
همه برگشتن منونگاه کردن ک سامی خندید( از جلسه اول به بعد همه روبه اسم صدا میزد):ترانه خانوم خیلی خوشحالیا دلت میخاد زودتراز دست ماخلاص شی!
خندیدم
_ن استادچه حرفیه!
سرشوتکون داد:ترم خوبیوباهمدیگه گذروندیم،خسته نباشید همگ
همه بچه هاشروع کردن به تعریف ازخوبیای سامانو تشکر کردن...میخاست بره بیرون که رفتم سمتش:خسته نباشید استادسپهری،سال خوبی بود!
بالبخندسرتکون دادورفت بیرون
ملیس دستمو کشید:گمشو فردا پس فردا میری تبریز!امروز بریم خونه ما
بالبخندگفتم میرم لباساموعوض کنم حتمامیام
خدافظی کردیمورفتم خوابگاه سریع سریع فک کردم چی بپوشم حالا؟ قراره کل امروزو پیش ملیساباشمو ماهور!
با ذوق کمدوباز کردم اووم مانتو فیروزه ایه عالیه! اماده شدم و اومدم بیرون حالانه آدرس دارم نه...یدفعه چشمم خوردبه ماشین سامی!
سامی اینجا چیکار میکنه؟!
رفتم سمت ماشین
سامان شیشه رودادپایین:اوه اوه خانوم خوشگله افتخار میدین؟؟لعدم یه چشمک حوالم کرد
-دیوونه ای دیوونه ررردی!
نشستم توماشین
-کجامیری حالا؟
سامان:امروزاقاسامان راننده دربست ترانه خانومه!یکسره میری خونه گاومیش یا اول بریم هرجاکه عشقت میکشه؟!
-اخ اخ ینی عاشق این طبع دوردورتم،گاومیش؟
سامی قیافشومسخره کرد:به ماهورسپهری میگیم گاومیش!
قهقهه زدم ینی!!ماهور!گاومیش!
عزیززم چه دلتنگش شدم!
لبخندم رفت!خاک توسرت ترانه! دیدی؟دیدی یه حس ساده نیست؟! شده تو این 6 ماه یروز بهش فکرنکنی؟!
شده تصور نکنی که بهت لبخندمیزنه ودوست داره؟!
درصورتی ک یبارم توروندید!یبارم بهت نگاه نکرد!
اون گلایی ک هرروزگذاشتی رومیزشوانداخت سطل آشغال!
اونروزی که فهمیدی تولدشه برگه شعروخودنویسو پرت کردتوحیاط!چیاک نشد!چقدرتحقیرشدی!هنوزم میخوایش؟!
#دورترین_نزدیک
com/like🌸
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #بینظیر #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
ملیسا:اون دختردوستم بود تنهادوستی ک پیدا کردم یه سلام بدنیست حداقل ی نگاهی میکردی یه سر تکون میدادی!
+بگو بگو ادامه بده یه دمم تکون میدادم تودانشگاه ابروم بره!
ملیس:عه ن بابا دمم داری مگ؟
آبرو هه استادسپهری شمافق دانشگاه نیست همه جاعینهو برج زهرماری!اصا کی هست ازتویکی خوشش بیادجزاون رهای ایکبیری!اصا لیاقتت همون دختره ازخودراضیه!
+ملیس تمومش کن توروخدامن اصلامهم نیست برام کسی خوشش بیادیانه!الکی هم اسم رهای بدبختو نیار
ملیس:منو بگو دارم بادرودیواربحث میکنم،هه بی فایدس اقا ماهور
بریم خونه یکم ارامش پیدا کنم ازدستت...
ترانه
بلاخره روزی اخردانشگاه رسیدو بچه هام یه برنامه داشتن که یکی ازاساتید پایه روراضی کننو یه جشن اخرسال یا تحویل سال داشته باشیم مام ازشانس خوبمون باسامی کلاس داشتیم که سامی گفت ازادینو بریدخونه،منم ازخدا خواسته باذوق دستامو بهم کوبیدم بی حواس دادزدم ایول سامی!
همه برگشتن منونگاه کردن ک سامی خندید( از جلسه اول به بعد همه روبه اسم صدا میزد):ترانه خانوم خیلی خوشحالیا دلت میخاد زودتراز دست ماخلاص شی!
خندیدم
_ن استادچه حرفیه!
سرشوتکون داد:ترم خوبیوباهمدیگه گذروندیم،خسته نباشید همگ
همه بچه هاشروع کردن به تعریف ازخوبیای سامانو تشکر کردن...میخاست بره بیرون که رفتم سمتش:خسته نباشید استادسپهری،سال خوبی بود!
بالبخندسرتکون دادورفت بیرون
ملیس دستمو کشید:گمشو فردا پس فردا میری تبریز!امروز بریم خونه ما
بالبخندگفتم میرم لباساموعوض کنم حتمامیام
خدافظی کردیمورفتم خوابگاه سریع سریع فک کردم چی بپوشم حالا؟ قراره کل امروزو پیش ملیساباشمو ماهور!
با ذوق کمدوباز کردم اووم مانتو فیروزه ایه عالیه! اماده شدم و اومدم بیرون حالانه آدرس دارم نه...یدفعه چشمم خوردبه ماشین سامی!
سامی اینجا چیکار میکنه؟!
رفتم سمت ماشین
سامان شیشه رودادپایین:اوه اوه خانوم خوشگله افتخار میدین؟؟لعدم یه چشمک حوالم کرد
-دیوونه ای دیوونه ررردی!
نشستم توماشین
-کجامیری حالا؟
سامان:امروزاقاسامان راننده دربست ترانه خانومه!یکسره میری خونه گاومیش یا اول بریم هرجاکه عشقت میکشه؟!
-اخ اخ ینی عاشق این طبع دوردورتم،گاومیش؟
سامی قیافشومسخره کرد:به ماهورسپهری میگیم گاومیش!
قهقهه زدم ینی!!ماهور!گاومیش!
عزیززم چه دلتنگش شدم!
لبخندم رفت!خاک توسرت ترانه! دیدی؟دیدی یه حس ساده نیست؟! شده تو این 6 ماه یروز بهش فکرنکنی؟!
شده تصور نکنی که بهت لبخندمیزنه ودوست داره؟!
درصورتی ک یبارم توروندید!یبارم بهت نگاه نکرد!
اون گلایی ک هرروزگذاشتی رومیزشوانداخت سطل آشغال!
اونروزی که فهمیدی تولدشه برگه شعروخودنویسو پرت کردتوحیاط!چیاک نشد!چقدرتحقیرشدی!هنوزم میخوایش؟!
#دورترین_نزدیک
com/like🌸
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #بینظیر #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۷.۹k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.