پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#part_25
- وقتی داشتین باهم حرف میزدین جناب آقای جئون تشریف فرما شدن و تو رو بیهوش کردن یون سوک هم بردن!
+ تو هیچکاری نکردی؟
- میشه بگی چه غلطی میتونستم بکنم؟ باید بین تو و یون سوک یکیتون انتخاب میکردم!
+ خیلی خری! ( دور از جونش )
بعد از کَل کَل کردن با تهیونگ رفتم تو اتاق کارم... لب پنجره وایسادم و سیگارمو از جیبم بیرون اوردم... روشنش کردم و گذاشتم بین لبام... یه پک ازش گرفتم که یهو یاد یون سوک افتادم... چشماش! دلیلی که اونشب هم بهش کمک کردم بخاطر چشماش بود.... نمیتونستم از اون چشما بگذرم یا نه بیارم!
+ داری بهش فکر میکنی؟
- نه!
+ بجای اینکه انقد سربالا جواب بدی بشین یه فکری بکنیم که چجوری نجاتش بدیم...
- گگگ ( اَدای تهیونگ رو درمیاره )
[ ویو یون سوک ]
هنوزم بخاطر حرف جونگکوک تو شک بودم... یعنی انقدر واسش بی ارزش بودم؟ هه واقعا که...
+ بیا بیرون!
#part_25
- وقتی داشتین باهم حرف میزدین جناب آقای جئون تشریف فرما شدن و تو رو بیهوش کردن یون سوک هم بردن!
+ تو هیچکاری نکردی؟
- میشه بگی چه غلطی میتونستم بکنم؟ باید بین تو و یون سوک یکیتون انتخاب میکردم!
+ خیلی خری! ( دور از جونش )
بعد از کَل کَل کردن با تهیونگ رفتم تو اتاق کارم... لب پنجره وایسادم و سیگارمو از جیبم بیرون اوردم... روشنش کردم و گذاشتم بین لبام... یه پک ازش گرفتم که یهو یاد یون سوک افتادم... چشماش! دلیلی که اونشب هم بهش کمک کردم بخاطر چشماش بود.... نمیتونستم از اون چشما بگذرم یا نه بیارم!
+ داری بهش فکر میکنی؟
- نه!
+ بجای اینکه انقد سربالا جواب بدی بشین یه فکری بکنیم که چجوری نجاتش بدیم...
- گگگ ( اَدای تهیونگ رو درمیاره )
[ ویو یون سوک ]
هنوزم بخاطر حرف جونگکوک تو شک بودم... یعنی انقدر واسش بی ارزش بودم؟ هه واقعا که...
+ بیا بیرون!
۳۶۱
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.