چند پارتی
چند پارتی
#درخواستی
دروغ گوی دوست داشتنی
P1
کمی از لیوان آب.جو دستش سرکشید و بعد نگاهی به دور میز انداخت... اعضا دور میز نشسته بودن و باهم خوش و بش میکردن و این مثل یک خواب بود براش..
اینکه میتونست انقد بهشون نزدیک باشه، حداقل مثل یه دوست خیلی براش قانع کننده بود..
ولی... اگه از زندگی تیره و تار اون با خبر میشدن ، بازم باهاش رفت آمد میکردن!؟ یا انقد باهاش نرم میموندن؟!
صدای مسیج گوشیش بلند شد و اونو وادار کرد تا از افکاربیهوده اش بیرون بیاد..
_(خانوم ا/ت... لطفا هرچه زود ترخونه رو خالی کنین!)
+(اما قرارداد ما برای ماه دیگه باطل میشه..)
_(شما پول درستی به من ندادین که ادعا هم دارین! شما طبق قراداد پیش نرفتین.. پس انتظار اینکه من پای اون قراداد بمونم روهم نداشته باشین!)
ناامید با دیدن این پیام دستاشو رو کیبرد گذاشت...
+(معذرت میخوام.. همین فردا میتونین برای تحویل خونه بیاین..)
خودشم قبول داشت تا فردا فرصتی برای جور کردن خونه نبود.. اما درهرصورت اون پول درست و حسابی ای درنمیورد که بخواد خونه ای واسه خودش جور کنه.. پس چه فردا این کارو میکرد چه پسفردا.. تهش باید تو خیابونا سِیر میکرد..
صفحه گوشی رو خاموش و اونو روی میز گذاشت..
حالش از قبل بدتر شده بود و این حس ششم جیمین رو باخبر میکرد..
ا/ت بطری سبز رنگ مقابلشو برداشت تا دوباره برای خودش بریزه اما جیمین اونو تو صدم ثانیه قاپید!
_همینقدرم که خوردی کافیه.. تو یه ورزشکار معروفی.. باید مراقب سلامتیت باشی..
تو دلش به حرف اون خندید..!
ورزشکار معروف؟!
شاید اگه بفهمی این ورزشکار معروف چه کارایی برای پول دراوردن میکنه دیگه هرگز سلامشم جواب ندی..
پس بی اهمیت به حرف اون، خودشو دراز کرد تا بطری دیگه ای برداره و در همین حین لب زد..
+میدونی اخرین بازیم کِی بوده؟! بیشتر از ۶ ماه گذشته و من تو این مدت بازی عی نداشتم!
لبخندی زد..
_خوشحالم..
ابرو بالا داد..
+ازین که مثل یک الاف بیکار پیشتم!؟!
_ازین که مسابقه نمیدی! چون واقعا نمیتونم ببینم زیر مشت اونا زخم و زیلی میشی..
اما اون هرشب برای پول دراوردن سر جونش شرط بندی میکنه!
اون با مردا بازی میکنه!
زیر مشت اونا لِه میشه!
اما چون یه آدم معروفه و زیر منگنه قرار داره، دَم نمیزنه!
پارک جیمین... تاحالا برات سوال نشده که چرا لباساش همیشه آستین بلنده و لباسای یقه بلند انتخاب میکنه برا پوشیدن؟!
تا حالا برات سوال نشده که چرا باید تو این هوای گرم و آفتابی، یخ کنه و پاش بگیره و باعث بشه لنگ بزنه؟!
تاحالا به این فکر نکردی که اگه حتی در خونه به صورت هم بخوره باعث سیاه شدن زیر چشم نمیشه؟!
#درخواستی
دروغ گوی دوست داشتنی
P1
کمی از لیوان آب.جو دستش سرکشید و بعد نگاهی به دور میز انداخت... اعضا دور میز نشسته بودن و باهم خوش و بش میکردن و این مثل یک خواب بود براش..
اینکه میتونست انقد بهشون نزدیک باشه، حداقل مثل یه دوست خیلی براش قانع کننده بود..
ولی... اگه از زندگی تیره و تار اون با خبر میشدن ، بازم باهاش رفت آمد میکردن!؟ یا انقد باهاش نرم میموندن؟!
صدای مسیج گوشیش بلند شد و اونو وادار کرد تا از افکاربیهوده اش بیرون بیاد..
_(خانوم ا/ت... لطفا هرچه زود ترخونه رو خالی کنین!)
+(اما قرارداد ما برای ماه دیگه باطل میشه..)
_(شما پول درستی به من ندادین که ادعا هم دارین! شما طبق قراداد پیش نرفتین.. پس انتظار اینکه من پای اون قراداد بمونم روهم نداشته باشین!)
ناامید با دیدن این پیام دستاشو رو کیبرد گذاشت...
+(معذرت میخوام.. همین فردا میتونین برای تحویل خونه بیاین..)
خودشم قبول داشت تا فردا فرصتی برای جور کردن خونه نبود.. اما درهرصورت اون پول درست و حسابی ای درنمیورد که بخواد خونه ای واسه خودش جور کنه.. پس چه فردا این کارو میکرد چه پسفردا.. تهش باید تو خیابونا سِیر میکرد..
صفحه گوشی رو خاموش و اونو روی میز گذاشت..
حالش از قبل بدتر شده بود و این حس ششم جیمین رو باخبر میکرد..
ا/ت بطری سبز رنگ مقابلشو برداشت تا دوباره برای خودش بریزه اما جیمین اونو تو صدم ثانیه قاپید!
_همینقدرم که خوردی کافیه.. تو یه ورزشکار معروفی.. باید مراقب سلامتیت باشی..
تو دلش به حرف اون خندید..!
ورزشکار معروف؟!
شاید اگه بفهمی این ورزشکار معروف چه کارایی برای پول دراوردن میکنه دیگه هرگز سلامشم جواب ندی..
پس بی اهمیت به حرف اون، خودشو دراز کرد تا بطری دیگه ای برداره و در همین حین لب زد..
+میدونی اخرین بازیم کِی بوده؟! بیشتر از ۶ ماه گذشته و من تو این مدت بازی عی نداشتم!
لبخندی زد..
_خوشحالم..
ابرو بالا داد..
+ازین که مثل یک الاف بیکار پیشتم!؟!
_ازین که مسابقه نمیدی! چون واقعا نمیتونم ببینم زیر مشت اونا زخم و زیلی میشی..
اما اون هرشب برای پول دراوردن سر جونش شرط بندی میکنه!
اون با مردا بازی میکنه!
زیر مشت اونا لِه میشه!
اما چون یه آدم معروفه و زیر منگنه قرار داره، دَم نمیزنه!
پارک جیمین... تاحالا برات سوال نشده که چرا لباساش همیشه آستین بلنده و لباسای یقه بلند انتخاب میکنه برا پوشیدن؟!
تا حالا برات سوال نشده که چرا باید تو این هوای گرم و آفتابی، یخ کنه و پاش بگیره و باعث بشه لنگ بزنه؟!
تاحالا به این فکر نکردی که اگه حتی در خونه به صورت هم بخوره باعث سیاه شدن زیر چشم نمیشه؟!
۸۰۶
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.