پارت4
پارت4
نمیدونم به چه دلیل سرم رو برگردوندم گفتم مگه باید دلیلی داشته باشه یهو خندید گفتم حالا که حالت خوبه من دیگه برمیگردم باید برم دیدن کاگایا
دوما: آکازا اومد و راجبش تحقیق کردم اسمش شینوبو کوچو و 18 سالشه و هاشیرای حشره هست درست مثل خواهرش اون مثل بقیه هاشیرا ها از تنفس استفاده نمیکنه چون کاتاناش سمی و برنده هست گفتم اسم سمش چیه گفت فکر کنم گیاه ویستریا باشه راستی یه خواهرخوانده کوچیک تر از خودش داره به نام کانائو سویوری گفتم که اینطور کایگاکو اومد داخل و گفت دوباره امشب میری سروقتش گفتم فعلا فقط از دور نگاش میکنم تا از حرکتاش باخبر بشم بعد فهمیدن تکنیک هاش نابودش میکنم
آکازا: این دوروزه دوما از هر روز بیشتر بیجنبه تر شده منم رفتم سمت کایگاکو و در گوشش گفتم فکر کنم داداشمون عاشقه کایگاکو گفت نه بابا کی گفته اون فقط دنبال جذب کردن یه هاشیراس گفتم تو نفهمی از همه جهت میباره که عاشق شده کایگاکو والا ما اینجا فعلا تماشاگریم منم حرفش رو قبول کردم
میتسوری: امروز یه عالمه موچی گرفتم و با خودم گفتم تنهایی نمیچسبه برای همین میرم پیش شینوبو و کانائو باهم بخوریم تا اونجایی که یادم شینوبو موچی دوست داشت که تو راه گیو رو دیدم رفتم سمتش و سلام کردم گفت که از پیش شینوبو برمیگرده گفتم من تازه دارم میرم پیشش موچی میخوای گفت علاقه ای نداره و رفت همین که رفت یادم افتاد میخواستم حال شینوبو رو بپرسم برگشتم دیدم نیست و به راهم ادامه دادم وقتی رسیدم شینوبو تو حیاط به گیاه ها نگاه کردم گفتم شینوبو برگشت منو نگاه کرد و لبخند زد رفتم سمتش و سلام کردم و گفتم موچی گرفتم بیا باهم بخوری گفت باشه گفت کانائه و بقیه رو صدا کن اونا هم بخورن گفت بچه ها الان رفتن بیرون خرید گفتم حیف شد شینوبو گفت بیا ما بخوریم برای بقیه هم نگه داریم
شب......
دوما: حوصله ام سر رفته بود با خودم گفتم برم اون دختره شینوبو رو از دور ببینم با قدرتم رفتم نزدیک خونش و بالای دیوار ایستادم تا بیاد......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
نمیدونم به چه دلیل سرم رو برگردوندم گفتم مگه باید دلیلی داشته باشه یهو خندید گفتم حالا که حالت خوبه من دیگه برمیگردم باید برم دیدن کاگایا
دوما: آکازا اومد و راجبش تحقیق کردم اسمش شینوبو کوچو و 18 سالشه و هاشیرای حشره هست درست مثل خواهرش اون مثل بقیه هاشیرا ها از تنفس استفاده نمیکنه چون کاتاناش سمی و برنده هست گفتم اسم سمش چیه گفت فکر کنم گیاه ویستریا باشه راستی یه خواهرخوانده کوچیک تر از خودش داره به نام کانائو سویوری گفتم که اینطور کایگاکو اومد داخل و گفت دوباره امشب میری سروقتش گفتم فعلا فقط از دور نگاش میکنم تا از حرکتاش باخبر بشم بعد فهمیدن تکنیک هاش نابودش میکنم
آکازا: این دوروزه دوما از هر روز بیشتر بیجنبه تر شده منم رفتم سمت کایگاکو و در گوشش گفتم فکر کنم داداشمون عاشقه کایگاکو گفت نه بابا کی گفته اون فقط دنبال جذب کردن یه هاشیراس گفتم تو نفهمی از همه جهت میباره که عاشق شده کایگاکو والا ما اینجا فعلا تماشاگریم منم حرفش رو قبول کردم
میتسوری: امروز یه عالمه موچی گرفتم و با خودم گفتم تنهایی نمیچسبه برای همین میرم پیش شینوبو و کانائو باهم بخوریم تا اونجایی که یادم شینوبو موچی دوست داشت که تو راه گیو رو دیدم رفتم سمتش و سلام کردم گفت که از پیش شینوبو برمیگرده گفتم من تازه دارم میرم پیشش موچی میخوای گفت علاقه ای نداره و رفت همین که رفت یادم افتاد میخواستم حال شینوبو رو بپرسم برگشتم دیدم نیست و به راهم ادامه دادم وقتی رسیدم شینوبو تو حیاط به گیاه ها نگاه کردم گفتم شینوبو برگشت منو نگاه کرد و لبخند زد رفتم سمتش و سلام کردم و گفتم موچی گرفتم بیا باهم بخوری گفت باشه گفت کانائه و بقیه رو صدا کن اونا هم بخورن گفت بچه ها الان رفتن بیرون خرید گفتم حیف شد شینوبو گفت بیا ما بخوریم برای بقیه هم نگه داریم
شب......
دوما: حوصله ام سر رفته بود با خودم گفتم برم اون دختره شینوبو رو از دور ببینم با قدرتم رفتم نزدیک خونش و بالای دیوار ایستادم تا بیاد......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
۶.۳k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.