پارت3
پارت3
منم بلند شدم رفتم و از کشو یه گلسر پروانه مدل گلسر خودم برداشتم و شروع کردم به بستن موهاش وقتی تموم شد تو آینه خودش رو نگاه کرد و ذوق کرد واقعا خیلی نازه یهو صدای تانجیرو بلند شد نزوکو نزوکو کجایی نزوکو هم دست من رو کشید و ازم میخواست تا باهاش برم با نزوکو رفتیم سمت تانجیرو با دیدن ما تعجب کرد نزوکو نگرانت شدم نزوکو هم موهاش رو تانجیرو نشون داد تانجیرو گفت وای چقدر ناز شدی و برگشت سمت من و گفت ازتون ممنونم منم با لبخند گفتم تشکر لازم نیست و دستم رو گذاشتم روی سر نزوکو و گفتم هنوز باورم نمیشه اون شیطان باشه اون به عنوان یه شیطان خیلی دوستداشتنی تانجیرو گفت درسته یهو کانائو اومد و گفت خواهر شام حاضره من گفتم من شام نمیخوام یهو نزوکو دستم رو گرفت منم گفتم باشه یکم میخورم نشستیم که شام بخوریم یهو تاجیرو گفت قصد فضولی ندارم ولی انگار امروز حالتون گرفته اس گفتم نه خوبم گفت امیدوارم
فردا......
دوما: از بس دور خودم چرخیده بودم سرم گیج میرفت آکازا گفت چقد راه میری ببینم مگه زمین میخ داره بگیر بشین دیگه گفتم فکرم مشغوله حتی یه ثانیه هم نمیتونم این دختره رو از سرم بیرون کنم آکازا گفت ببینم نکنه عاشق منم باد بزنم رو پرت کردم از کنار گوشش رد شد و تو دیوار فرو رفت آکازا گفت بابا بیجنبه داشتم شوخی میکردم گفتم درمورد این دختره تحقیق کن فکر کنم باید راجبش بیشتر بفهمم آکازا گفت باشه و رفت
این دختره هم مثل خواهرش موذیه حتی یه ثانیه هم از فکرم بیرون نمیره بهتره تا وقتی که آکازا برمیگرده من یکم استراحت کنم
گیو: اینطور که ای میتسوری شنیدم دیروز حال شینوبو گرفته بود برای همین رفتم تا باهاش صحبت گفتم چرا مثل همیشه نیست گفت اون برگشته خواستم بپرسم کی که گفت کسی که خواهرم رو کشته گفتم چی گفت دیروز من رو دید و با کانائه اشتباه گرفت و بهم حمله کرد گفتم پس از این به بعد باید بیشتر مراقب باشیم و اینکه یادت باشه ما یه تیم هستیم روی ما حساب کن گفت از کی تاحالا انقدر حمایت میکنی ها؟.......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
منم بلند شدم رفتم و از کشو یه گلسر پروانه مدل گلسر خودم برداشتم و شروع کردم به بستن موهاش وقتی تموم شد تو آینه خودش رو نگاه کرد و ذوق کرد واقعا خیلی نازه یهو صدای تانجیرو بلند شد نزوکو نزوکو کجایی نزوکو هم دست من رو کشید و ازم میخواست تا باهاش برم با نزوکو رفتیم سمت تانجیرو با دیدن ما تعجب کرد نزوکو نگرانت شدم نزوکو هم موهاش رو تانجیرو نشون داد تانجیرو گفت وای چقدر ناز شدی و برگشت سمت من و گفت ازتون ممنونم منم با لبخند گفتم تشکر لازم نیست و دستم رو گذاشتم روی سر نزوکو و گفتم هنوز باورم نمیشه اون شیطان باشه اون به عنوان یه شیطان خیلی دوستداشتنی تانجیرو گفت درسته یهو کانائو اومد و گفت خواهر شام حاضره من گفتم من شام نمیخوام یهو نزوکو دستم رو گرفت منم گفتم باشه یکم میخورم نشستیم که شام بخوریم یهو تاجیرو گفت قصد فضولی ندارم ولی انگار امروز حالتون گرفته اس گفتم نه خوبم گفت امیدوارم
فردا......
دوما: از بس دور خودم چرخیده بودم سرم گیج میرفت آکازا گفت چقد راه میری ببینم مگه زمین میخ داره بگیر بشین دیگه گفتم فکرم مشغوله حتی یه ثانیه هم نمیتونم این دختره رو از سرم بیرون کنم آکازا گفت ببینم نکنه عاشق منم باد بزنم رو پرت کردم از کنار گوشش رد شد و تو دیوار فرو رفت آکازا گفت بابا بیجنبه داشتم شوخی میکردم گفتم درمورد این دختره تحقیق کن فکر کنم باید راجبش بیشتر بفهمم آکازا گفت باشه و رفت
این دختره هم مثل خواهرش موذیه حتی یه ثانیه هم از فکرم بیرون نمیره بهتره تا وقتی که آکازا برمیگرده من یکم استراحت کنم
گیو: اینطور که ای میتسوری شنیدم دیروز حال شینوبو گرفته بود برای همین رفتم تا باهاش صحبت گفتم چرا مثل همیشه نیست گفت اون برگشته خواستم بپرسم کی که گفت کسی که خواهرم رو کشته گفتم چی گفت دیروز من رو دید و با کانائه اشتباه گرفت و بهم حمله کرد گفتم پس از این به بعد باید بیشتر مراقب باشیم و اینکه یادت باشه ما یه تیم هستیم روی ما حساب کن گفت از کی تاحالا انقدر حمایت میکنی ها؟.......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
۶.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.