𝓟𝓪𝓻𝓽 1🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 1🥺🤍🖇️
ا/ت ویو
امروز رفتم سرکار جدیدم این کارو دیروز توی روزنامه پیدا کردم حاضر شدم و راه افتادم یه عمارت خیلی بزرگ بود صاحبشو ندیدم فقط با مدیرش توافق کردم اونا هم قبول کردن بلاخره یه کار پیدا کردم بعد از 3 روز
..........
بلاخره رسیدم رفتم سمت در عمارت 2 تا بادیگارد داشت
ا/ت : سلام من ا/ت هستم باغبون جدید تازه شروع به کار کردم امروز روز اولمه
بادیگارد : برو داخل
درو باز کردن ، رفتم داخل به سمت در ورودی رفتم در زدم بعد از چند دقیقه خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
ا/ت : سلام من ا/ت هستم باغبون جدید امروز روز اول کاریمه
خدمتکار : بهم اطلاع دادن بیا داخل
رفتم داخل عمارتشون خیلی بزرگ بود
خدمتکار : دنبال من بیا
دنبالش رفتم یه اتاق کوچولو بود درشو باز کرد
خدمتکار : لباس فرمت اینجاس اینو بپوش و برو داخل حیاط یه آقا اونجاس اونم با تو کار میکنه فهمیدی ؟
ا/ت : بله
خدمتکار : پس من میرم
ا/ت : باشه
رفتش رفتم داخل اتاق لباس فرمم ساده بود یه بارونی زرد آستین حلقه ای که جلوش یه جیب بزرگ داشت پالتومو دراوردم و اونو پوشیدم وقتی پوشیدم رفتم داخل حیاط یه پیرمرد اونجا بود رفتم کنارش وایسادم
ا/ت : سلام من ا/ت هستم امروز روز اول کاریمه بهم گفتن که بیام اینجا
لئونارد : پس ا/ت تویی منم لئونارد هستم دخترم میتونی بهم بگی پدر
چقدر مهربونه بهش لبخند زدم
ا/ت : خوشبختم
لئونارد : امروز بهت یاد میدم ولی باید یاد بگیری از فردا خودت انجامشون بدی
ا/ت : بله حتما
لئونارد : اون گلدونارو میبینی؟
ا/ت : آره
لئونارد : اونارو بیار تا توشون خاک بریزیم و گلارو بزاریم داخلش
ا/ت : الان میارم
رفتم سمت گلدونا برشون داشتم و اوردم
لئونارد : خب حالا اون گونی خاک ها رو هم بیار
به گوشه حیاط اشاره کرد حیاط نیست که خودش یه ویلاعه رفتم سمتشون برشون داشتم سنگین بودن ولی چاره ای نبود بزور اوردمشون بهم خندید بهش نگاه کردم
لئونارد : عادت میکنی اولش همیشه سخته
ا/ت : بله عادت میکنم
لئونارد : خب این گلدونارو نگه دار تا نیوفتن
نفهمیدم چرا ولی روی زانوهام نشستم و یکی از گلدونارو گرفتم گونی رو برداشت و داخلش خاک ریخت
لئونارد : دخترم وسط خاک یه گودال درست کن
همین کارو کردم
گل رو گزاشت داخل گلدون خودم دور ریشه رو با خاک پر کردم
.................
تا شب بدون وقفه همین کارو کردیم خسته شده بودم نشستم لب باغچه صدای ریموت در اومد یه ماشین بود رفتم جلوتر و از پشت دیوار نگاه کردم ماشینو پارک کرد و پیاده شد پشتش به من بود یعنی این کیه داشتم نگاه میکردم که یه دستی روی شونم قرار گرفت سریع برگشتم همون آقاعه بود اسمش چی بود آهان لئونارد گفت بهش بگم پدر ترسیده بودم با چشمای اندازه کاسه بهش نگاه میکردم
لئونارد : نترس منم میخواستم بگم میتونی بری ساعت کاریت تموم شد
ا/ت : ب باشه....ممنونم
رفتم سمت همون اتاقی که لباس فرمم داخلش بود پالتومو برداشتم پوشیدم و کیفمو انداختم رو دوشم و راه افتادم رسیدم به در دستگیره رو گرفتم خواستم بازش کنم که صدای خدمتکار اومد
خدمتکار : ا/ت....ا/ت وایسا
برگشتم سمتش
ا/ت : بله
خدمتکار : رئیس گفتن از فردا همین جا میمونی دیگه نمیتونی بری خونه ی خودت
ا/ت : چرا؟
خدمتکار : دستور رئیسه
ا/ت :...باشه ممنونم
خدمتکار : یه چیز دیگه هم هست
بهش نگاه کردم دست کرد تو جیبش و یه مقدار پول دراورد با بهت بهش نگاه میکردم
خدمتکار : این حقوقته
ا/ت : اما من همش 1روز کار کردم
خدمتکار : خب حقوق یک روزته
پولو ازش گرفتم
ا/ت : ممنونم
درو باز کردم و رفتم بیرون این چی میگه چرا باید اینجا بمونم اما اگه قبول نکنم ممکنه اخراجم کنه نمیتونم این کارو از دست بدم حقوقمم که هر روز میدن کار خوبیه شب بود همه مغازه ها بسته بود هوا تقریبا سرد بود داشتم میرفتم که یه اوتوبوس توی ایستگاه اتوبوس دیدم این یعنی شانس سریع دوییدم سمتش و سوار شدم هیچ کس نبود فقط 2 نفر بودن نشستم روی یکی از صندلی ها و موبایلمو باز کردم یکم باهاش بازی کردم تا برسم
ا/ت ویو
امروز رفتم سرکار جدیدم این کارو دیروز توی روزنامه پیدا کردم حاضر شدم و راه افتادم یه عمارت خیلی بزرگ بود صاحبشو ندیدم فقط با مدیرش توافق کردم اونا هم قبول کردن بلاخره یه کار پیدا کردم بعد از 3 روز
..........
بلاخره رسیدم رفتم سمت در عمارت 2 تا بادیگارد داشت
ا/ت : سلام من ا/ت هستم باغبون جدید تازه شروع به کار کردم امروز روز اولمه
بادیگارد : برو داخل
درو باز کردن ، رفتم داخل به سمت در ورودی رفتم در زدم بعد از چند دقیقه خدمتکار درو باز کرد
خدمتکار : بله
ا/ت : سلام من ا/ت هستم باغبون جدید امروز روز اول کاریمه
خدمتکار : بهم اطلاع دادن بیا داخل
رفتم داخل عمارتشون خیلی بزرگ بود
خدمتکار : دنبال من بیا
دنبالش رفتم یه اتاق کوچولو بود درشو باز کرد
خدمتکار : لباس فرمت اینجاس اینو بپوش و برو داخل حیاط یه آقا اونجاس اونم با تو کار میکنه فهمیدی ؟
ا/ت : بله
خدمتکار : پس من میرم
ا/ت : باشه
رفتش رفتم داخل اتاق لباس فرمم ساده بود یه بارونی زرد آستین حلقه ای که جلوش یه جیب بزرگ داشت پالتومو دراوردم و اونو پوشیدم وقتی پوشیدم رفتم داخل حیاط یه پیرمرد اونجا بود رفتم کنارش وایسادم
ا/ت : سلام من ا/ت هستم امروز روز اول کاریمه بهم گفتن که بیام اینجا
لئونارد : پس ا/ت تویی منم لئونارد هستم دخترم میتونی بهم بگی پدر
چقدر مهربونه بهش لبخند زدم
ا/ت : خوشبختم
لئونارد : امروز بهت یاد میدم ولی باید یاد بگیری از فردا خودت انجامشون بدی
ا/ت : بله حتما
لئونارد : اون گلدونارو میبینی؟
ا/ت : آره
لئونارد : اونارو بیار تا توشون خاک بریزیم و گلارو بزاریم داخلش
ا/ت : الان میارم
رفتم سمت گلدونا برشون داشتم و اوردم
لئونارد : خب حالا اون گونی خاک ها رو هم بیار
به گوشه حیاط اشاره کرد حیاط نیست که خودش یه ویلاعه رفتم سمتشون برشون داشتم سنگین بودن ولی چاره ای نبود بزور اوردمشون بهم خندید بهش نگاه کردم
لئونارد : عادت میکنی اولش همیشه سخته
ا/ت : بله عادت میکنم
لئونارد : خب این گلدونارو نگه دار تا نیوفتن
نفهمیدم چرا ولی روی زانوهام نشستم و یکی از گلدونارو گرفتم گونی رو برداشت و داخلش خاک ریخت
لئونارد : دخترم وسط خاک یه گودال درست کن
همین کارو کردم
گل رو گزاشت داخل گلدون خودم دور ریشه رو با خاک پر کردم
.................
تا شب بدون وقفه همین کارو کردیم خسته شده بودم نشستم لب باغچه صدای ریموت در اومد یه ماشین بود رفتم جلوتر و از پشت دیوار نگاه کردم ماشینو پارک کرد و پیاده شد پشتش به من بود یعنی این کیه داشتم نگاه میکردم که یه دستی روی شونم قرار گرفت سریع برگشتم همون آقاعه بود اسمش چی بود آهان لئونارد گفت بهش بگم پدر ترسیده بودم با چشمای اندازه کاسه بهش نگاه میکردم
لئونارد : نترس منم میخواستم بگم میتونی بری ساعت کاریت تموم شد
ا/ت : ب باشه....ممنونم
رفتم سمت همون اتاقی که لباس فرمم داخلش بود پالتومو برداشتم پوشیدم و کیفمو انداختم رو دوشم و راه افتادم رسیدم به در دستگیره رو گرفتم خواستم بازش کنم که صدای خدمتکار اومد
خدمتکار : ا/ت....ا/ت وایسا
برگشتم سمتش
ا/ت : بله
خدمتکار : رئیس گفتن از فردا همین جا میمونی دیگه نمیتونی بری خونه ی خودت
ا/ت : چرا؟
خدمتکار : دستور رئیسه
ا/ت :...باشه ممنونم
خدمتکار : یه چیز دیگه هم هست
بهش نگاه کردم دست کرد تو جیبش و یه مقدار پول دراورد با بهت بهش نگاه میکردم
خدمتکار : این حقوقته
ا/ت : اما من همش 1روز کار کردم
خدمتکار : خب حقوق یک روزته
پولو ازش گرفتم
ا/ت : ممنونم
درو باز کردم و رفتم بیرون این چی میگه چرا باید اینجا بمونم اما اگه قبول نکنم ممکنه اخراجم کنه نمیتونم این کارو از دست بدم حقوقمم که هر روز میدن کار خوبیه شب بود همه مغازه ها بسته بود هوا تقریبا سرد بود داشتم میرفتم که یه اوتوبوس توی ایستگاه اتوبوس دیدم این یعنی شانس سریع دوییدم سمتش و سوار شدم هیچ کس نبود فقط 2 نفر بودن نشستم روی یکی از صندلی ها و موبایلمو باز کردم یکم باهاش بازی کردم تا برسم
۲۶۹.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.