*my mafia friend*PT23
هر سه باهم رفتن سمت پذیرش...حدود یک ربع جمین داشت کارا بیمارستانشو میکرد و بعدشم باهم رفتن سمت اورژانس...
که کوک رو دیدن که روی تخت دراز کشیده...و جین و یونگی هم کنارشن
%چیزی شده؟
=نه...هوسوکو اوردن بیرون و فعلا توی بخش مراقبت های ویژست
#دکتر گفتش که تا یک هفته توی کما هستش و بعد از اون به احتمال خیلی زیاد بخاطر ضربه ای که خورده از کمر به پایین فلجه
&اهان
+اجوشی ما چطوره؟؟
-(نگاهای بچگونه)
+چرا شبیه بچه هایی شده که به زور اوردنش دکتر و الان ناراحته
%چون به زور اومده
سولار رفت سمت کوکو دستشو گذاشت روی پیشونیشو گفت
+خوبه...
به سرم کوک نگاه کرد
-فک کنم تا نیم ساعت دیگه باید بمونیم
+اوکیه
-گایز شماها بخاطر ما واینسید...اگه کاری ارین میتونید برین
%نه اوکیه(خمیازه)
-مطمئنی؟
%اهوم
همینطوری که داشتن باهم حرف میزدن سولار از روی صندلی بلند شدو کشو قوصی به بدنش داد...نامجون که متوجه ی لکه ی خون پشت شلوار شولار شد بدون هیچ حرفی سوئیشرتش رو بیرون اوردو دور کمر سولار بست
+عا...چیکار میکنید؟
=پشت شلوارت...یکم
+اهان...ممنون
=خواهش میکنم
%عه سرم کوک تموم شده
&خوبه...مخوای خودم درش بیارم یا بگم دکتر بیاد؟
-میشه بگی دکتر بیاد
یونگی رفتو بعد چندمین با دکتر برگشت...دکتر انجیوکت رو بیرون اورد...کوک از روی تخت بلند شدو تشکر کرد رفت سمت حسابداری و حساب کردو همشون رفتن بیرون از بیمارستان هرکسی سوار ماشین ودش شدو حرکت کرد سمت خونه ی خودش...
+کوک...
-پریودی؟
+اهوم...اگه میشه توی راه برام یه بسته پد بخری؟
-حتما
+ممنون...
کوک ماشینو روشن کردو حرکت کرد سمت خونه توی راه داروخونه وایسادو رفت تا برای سولار پد بخره و بعدشم دم یه فروشگاه بزرگ وایساد
+چرا اینجا وایسادی؟؟
-که بری هرچی میخوای بخری...
+واقعااا(چشماش اکلیلی شدن)
-اهوم
+ممون...
از ماشین پیاده شدن و وارد فروشگاه شدن و شروع کردن خرید کردن...بعد یک ربع سولار به کوک نگاهی کردو گفت
+تمومه:)
-ی اینا که همش شکلاتین؟؟
+اهوم...البته که پاستیلم گرفتم
-کیوت(اروم)
+چیزی گفتی؟
-نه نه...بریم
رفتن و خریدارو گذاشتن تا حساب کنن...کوک داشت کارت میکشید که صندوق دار نگاهی به سولر کردو گفت
(قدر دوست پسرتو بدون...کم گیر میاد ازینا)
کوکو سولار نگاهی بهم کردون لبخندی زدن
+حتما...
-ممنون...
از فروشگاه خارج شدن که سولر زد زیر خنده و گفت
+دوست پسر جونمممم
-(خنده)
+اوپااا جونممممم
-جونم بیبییی(خنده)
سوار ماشین شدن که جفتشون همزمان گفتن
+-چرا منو تو رو باهم شیپ کرد؟؟
و بعدش هرو زدن زیر خنده...
+دیگه پیش به سوی خونهه
-بریممممم
که کوک رو دیدن که روی تخت دراز کشیده...و جین و یونگی هم کنارشن
%چیزی شده؟
=نه...هوسوکو اوردن بیرون و فعلا توی بخش مراقبت های ویژست
#دکتر گفتش که تا یک هفته توی کما هستش و بعد از اون به احتمال خیلی زیاد بخاطر ضربه ای که خورده از کمر به پایین فلجه
&اهان
+اجوشی ما چطوره؟؟
-(نگاهای بچگونه)
+چرا شبیه بچه هایی شده که به زور اوردنش دکتر و الان ناراحته
%چون به زور اومده
سولار رفت سمت کوکو دستشو گذاشت روی پیشونیشو گفت
+خوبه...
به سرم کوک نگاه کرد
-فک کنم تا نیم ساعت دیگه باید بمونیم
+اوکیه
-گایز شماها بخاطر ما واینسید...اگه کاری ارین میتونید برین
%نه اوکیه(خمیازه)
-مطمئنی؟
%اهوم
همینطوری که داشتن باهم حرف میزدن سولار از روی صندلی بلند شدو کشو قوصی به بدنش داد...نامجون که متوجه ی لکه ی خون پشت شلوار شولار شد بدون هیچ حرفی سوئیشرتش رو بیرون اوردو دور کمر سولار بست
+عا...چیکار میکنید؟
=پشت شلوارت...یکم
+اهان...ممنون
=خواهش میکنم
%عه سرم کوک تموم شده
&خوبه...مخوای خودم درش بیارم یا بگم دکتر بیاد؟
-میشه بگی دکتر بیاد
یونگی رفتو بعد چندمین با دکتر برگشت...دکتر انجیوکت رو بیرون اورد...کوک از روی تخت بلند شدو تشکر کرد رفت سمت حسابداری و حساب کردو همشون رفتن بیرون از بیمارستان هرکسی سوار ماشین ودش شدو حرکت کرد سمت خونه ی خودش...
+کوک...
-پریودی؟
+اهوم...اگه میشه توی راه برام یه بسته پد بخری؟
-حتما
+ممنون...
کوک ماشینو روشن کردو حرکت کرد سمت خونه توی راه داروخونه وایسادو رفت تا برای سولار پد بخره و بعدشم دم یه فروشگاه بزرگ وایساد
+چرا اینجا وایسادی؟؟
-که بری هرچی میخوای بخری...
+واقعااا(چشماش اکلیلی شدن)
-اهوم
+ممون...
از ماشین پیاده شدن و وارد فروشگاه شدن و شروع کردن خرید کردن...بعد یک ربع سولار به کوک نگاهی کردو گفت
+تمومه:)
-ی اینا که همش شکلاتین؟؟
+اهوم...البته که پاستیلم گرفتم
-کیوت(اروم)
+چیزی گفتی؟
-نه نه...بریم
رفتن و خریدارو گذاشتن تا حساب کنن...کوک داشت کارت میکشید که صندوق دار نگاهی به سولر کردو گفت
(قدر دوست پسرتو بدون...کم گیر میاد ازینا)
کوکو سولار نگاهی بهم کردون لبخندی زدن
+حتما...
-ممنون...
از فروشگاه خارج شدن که سولر زد زیر خنده و گفت
+دوست پسر جونمممم
-(خنده)
+اوپااا جونممممم
-جونم بیبییی(خنده)
سوار ماشین شدن که جفتشون همزمان گفتن
+-چرا منو تو رو باهم شیپ کرد؟؟
و بعدش هرو زدن زیر خنده...
+دیگه پیش به سوی خونهه
-بریممممم
۱۰.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.