عناد

مرا می‌بینی و در چشم‌هایت برقِ شادی نیست
سلاحت را زمین بُگذار، بین ما عنادی نیست

کلاس درس منطق بود و ما از عشق می‌گفتیم
میان عشق و منطق در مرام ما تضادی نیست

من از این بی‌وفایی‌ها نمی‌رنجم، ولی آیا
وفا، درسی که عمری با محبّت یاد دادی نیست؟

من از رسوایی بازاریان شهر فهمیدم
قسم‌خوردن چه‌آسان است وقتی اعتقادی نیست

بگو کِی می‌رسد از راه، فردایی که می‌دانم-
به گوش عشق می‌خواند: به دنیا اعتمادی نیست

دلت را پشت سر بُگذار تا با او بپیوندی
قرار وصل، اینجایی که امروز ایستادی نیست

دلم دائم فلک می‌شد به ضرب چوبِ چشمانت
سلاحت را زمین بُگذار، بین ما عنادی نیست...
‏━━━━━━━━━━━
#زینب_احمدی
خب من نگرانم و دلتنگ....
دیدگاه ها (۲)

هر جا كه حرفت شد همان دم گريه كردمخود را به يك گوشه كشاندم گ...

اگه از من بپرسند سخت ترین لحظات توی این سالها برام کدوم زمان...

این عکس مال زمانی بود که من خودم را خوشبخت ترین آدم روی زمین...

درسی چنین میانه میدانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط