❤ ❤ ❤ ❤
❤ ❤ ❤ ❤
عشـــــــق....
پارت 67
نیلوفر:
محسن : چیه مگه به نیلوفرم حسودی می کنی
فربد : نه فقط نمی دونم این نیلوفرمهره ای مارداره همه دوسش دارن
محسن : محیا : نامزادت خیلی حسوده
محیا : نه بابا شوخی می کنه
محیا : فربد بریم تاب
لیلی که تاحالاساکت بود گفت : آره بریم حالم داره بهم می خوره از چرت گفتن بعضی ها
مهرداد نگاهش کرد وپوزخندی زد بعد منوونگاه کرد سرموانداختم پایین مهرداد کی رو دوست داشت اگه منو دوست داره چرا نمیگه
محیا : حالا بزارید منوخبر خوبه روبدم
همه نگاش کردن محیا بلند شد وبا دوتا دستش محسن ومهرداد رو نشون داد وگفت : به زودی این دوتا داماد میشن
اینبار همه شوکه شدنوحتا مهرداد ومحسن
محسن : چی میگی
محیا خندید وگفت : بابا امشب گفت
محمد : جدی میگی
فربد : من شاهدم اسم عروس ها رو هم می دونم
فرشته : کی ؟
فربد : خونه ای باباشون
لیلی مهرداد رو نگاه کرد بعد محسن رو
فرشته : شوخی کردی
محیا : شوخی نمی کنم مامان یکم مخالف یکی از عروس ها بودحالا دیگه هم بابا هم مامان راضی ان
محسن : محیا بخوای مزه ...
فربد : بجون مهرداد راست میگم
لیلی : پس چرا نمی گید عروس ها کی هستن ؟
مهرداد : مهمه
لیلی: خیلی
مهرداد : زیاد بهش فکر نکن محیا می خواست بری تاب بازی
لیلی : منم میام
اونا که رفتن فربد شروع کرد سربه سر گذاشتن محسن وهمه می خندیدن
دلم گرفت یعنی چی مهرداد منو بازی داد مهرداد لیلی رو می خواسته بغض تو گلوم داشت خفه ام می کرد بلند شدم ورفتم کنار آب هوا یکم خنک بود لرزیدم
- سردته
نگاهش کردم نمی دونم نگاهم چطور بود که متعجب گفت : چی شده نیلوفر
اومد طرفم نتونستم جلو اشکهام رو بگیرم
مهرداد :نیلوفر ...
بغضم شکست واون متعجب نگام می کرد
مهرداد:کسی ناراحتت کرده
با صدای پراز بغضم گفتم : مهمه برات ؟
اخمی کردوگفت : معلومه که مهمه
- میشه بری
مهرداد : خوب بگو چی شده
- به تو ربطی نداره برو
متعجب گفت : با منی ...
- آره با شمام
ناراحت نگام کرد وروشو برگردوند تا وقتی آروم شدم گفت : نمیگی چی شده نیلوفر ؟
- به توچه شما کی هستی که بخوام واسه اتون توضیح بدم
مهرداد : من کی ام ...من مهردادم همونی که هرکاری کنه واسه ات غریبه است
عشـــــــق....
پارت 67
نیلوفر:
محسن : چیه مگه به نیلوفرم حسودی می کنی
فربد : نه فقط نمی دونم این نیلوفرمهره ای مارداره همه دوسش دارن
محسن : محیا : نامزادت خیلی حسوده
محیا : نه بابا شوخی می کنه
محیا : فربد بریم تاب
لیلی که تاحالاساکت بود گفت : آره بریم حالم داره بهم می خوره از چرت گفتن بعضی ها
مهرداد نگاهش کرد وپوزخندی زد بعد منوونگاه کرد سرموانداختم پایین مهرداد کی رو دوست داشت اگه منو دوست داره چرا نمیگه
محیا : حالا بزارید منوخبر خوبه روبدم
همه نگاش کردن محیا بلند شد وبا دوتا دستش محسن ومهرداد رو نشون داد وگفت : به زودی این دوتا داماد میشن
اینبار همه شوکه شدنوحتا مهرداد ومحسن
محسن : چی میگی
محیا خندید وگفت : بابا امشب گفت
محمد : جدی میگی
فربد : من شاهدم اسم عروس ها رو هم می دونم
فرشته : کی ؟
فربد : خونه ای باباشون
لیلی مهرداد رو نگاه کرد بعد محسن رو
فرشته : شوخی کردی
محیا : شوخی نمی کنم مامان یکم مخالف یکی از عروس ها بودحالا دیگه هم بابا هم مامان راضی ان
محسن : محیا بخوای مزه ...
فربد : بجون مهرداد راست میگم
لیلی : پس چرا نمی گید عروس ها کی هستن ؟
مهرداد : مهمه
لیلی: خیلی
مهرداد : زیاد بهش فکر نکن محیا می خواست بری تاب بازی
لیلی : منم میام
اونا که رفتن فربد شروع کرد سربه سر گذاشتن محسن وهمه می خندیدن
دلم گرفت یعنی چی مهرداد منو بازی داد مهرداد لیلی رو می خواسته بغض تو گلوم داشت خفه ام می کرد بلند شدم ورفتم کنار آب هوا یکم خنک بود لرزیدم
- سردته
نگاهش کردم نمی دونم نگاهم چطور بود که متعجب گفت : چی شده نیلوفر
اومد طرفم نتونستم جلو اشکهام رو بگیرم
مهرداد :نیلوفر ...
بغضم شکست واون متعجب نگام می کرد
مهرداد:کسی ناراحتت کرده
با صدای پراز بغضم گفتم : مهمه برات ؟
اخمی کردوگفت : معلومه که مهمه
- میشه بری
مهرداد : خوب بگو چی شده
- به تو ربطی نداره برو
متعجب گفت : با منی ...
- آره با شمام
ناراحت نگام کرد وروشو برگردوند تا وقتی آروم شدم گفت : نمیگی چی شده نیلوفر ؟
- به توچه شما کی هستی که بخوام واسه اتون توضیح بدم
مهرداد : من کی ام ...من مهردادم همونی که هرکاری کنه واسه ات غریبه است
۷۴.۳k
۰۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.