عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۱۱
_چه سوسول بازیا ... مگه اینجا شهره؟
داهیون:راستی کی قراره بیاد عمارت ته؟
_جانکوک..
داهیون:همون دوستت که تو از دبستان باهاش بودی
_آره همون..تو هم چه حافظه ای داریا
داهیون:بله...پس الکی که زن خان نشدم
*از زبان میونگ*
هنوزم همون بود...یه آدم مغرور و از خود راضی، تنها فرقی که کرده بود موهاش رو بلوند کرده بود
ایزول:م..میونگ(با داد)
برگشتم به سمت ایزول و محکم بغلش کردم
اون هم هیچ تغییری نکرده بود
_ایزول...
ایزول:کی اومدی زنیکه...
_همین الان
ایزول:چرا نیومدی اتاق من؟
_چون داشتی با سئونگ جونت لاو میترکوندین
ایزول از بغلم اومد بیرون و با خجالت گفت
ایزول:پس فهمیدی..
_بله...تا کی میخواستی ازم مخفی کنی؟
ایزول:نه بخدا..قصد داشتم تو نامه بعدی بهت بگم.....ب..بخدا.
_باشه بابا..
ایزول:تهیونگ رو دیدی؟
_اهوم..
ایزول:خودشو کرده مثل جوجه رنگی
با این تشبیه ایزول پقی زدم زیر خنده
تهیونگ:جوجه رنگی؟...
با صدای تهیونگ خنده هام متوقف شدن و
دوتایی سرمونو انداختیم پایین
تهیونگ:لیست غذاهایی که باید آماده کنی
با دستای لرزون لیست رو گرفتم و گذاشتم تو جیبم
تهیونگ بر خلاف تصورات جفتمون بی هیچ حرفی رفت بیرون از آشپزخونه
_بیا...هرچی بهت میگم مراعات کن...یکی میشنوه قبول نمیکنی!
ایزول:کلکم کنده اس میونگ
با گریه مصلحتی گفت
ایزول:حالا چه گ_و_هی بخورم
#پارت_۱۱
_چه سوسول بازیا ... مگه اینجا شهره؟
داهیون:راستی کی قراره بیاد عمارت ته؟
_جانکوک..
داهیون:همون دوستت که تو از دبستان باهاش بودی
_آره همون..تو هم چه حافظه ای داریا
داهیون:بله...پس الکی که زن خان نشدم
*از زبان میونگ*
هنوزم همون بود...یه آدم مغرور و از خود راضی، تنها فرقی که کرده بود موهاش رو بلوند کرده بود
ایزول:م..میونگ(با داد)
برگشتم به سمت ایزول و محکم بغلش کردم
اون هم هیچ تغییری نکرده بود
_ایزول...
ایزول:کی اومدی زنیکه...
_همین الان
ایزول:چرا نیومدی اتاق من؟
_چون داشتی با سئونگ جونت لاو میترکوندین
ایزول از بغلم اومد بیرون و با خجالت گفت
ایزول:پس فهمیدی..
_بله...تا کی میخواستی ازم مخفی کنی؟
ایزول:نه بخدا..قصد داشتم تو نامه بعدی بهت بگم.....ب..بخدا.
_باشه بابا..
ایزول:تهیونگ رو دیدی؟
_اهوم..
ایزول:خودشو کرده مثل جوجه رنگی
با این تشبیه ایزول پقی زدم زیر خنده
تهیونگ:جوجه رنگی؟...
با صدای تهیونگ خنده هام متوقف شدن و
دوتایی سرمونو انداختیم پایین
تهیونگ:لیست غذاهایی که باید آماده کنی
با دستای لرزون لیست رو گرفتم و گذاشتم تو جیبم
تهیونگ بر خلاف تصورات جفتمون بی هیچ حرفی رفت بیرون از آشپزخونه
_بیا...هرچی بهت میگم مراعات کن...یکی میشنوه قبول نمیکنی!
ایزول:کلکم کنده اس میونگ
با گریه مصلحتی گفت
ایزول:حالا چه گ_و_هی بخورم
۶.۷k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.