عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۱۲
_بیخیال بیا غذاهارو درست کنیم قراره مهمون مهمی بیاد...خیلی برای ارباب عزیزه
ایزول:دختر مختره؟
_تو باز شروع کردی ایزول..همین الان دست گل به آب دادی
ایزول:چیکار کنم ...دست خودم نیست.
اینو گفت و یه شکلات رو انداخت تو دهنش
ایزول:بریم تو کارش..(غذا درست کنیم)
لبخندی زدم و بی هیچ حرفی مشغول شدم
*پرش زمانی به ساعت ۶ شب*
کمرم درد گرفته بود و داشتم از خستگی میمردم،تایم پ..ر..یودیمم نزدیک بود
و شده بود نور علی نور
ایزول وارد آشپزخونه شد و گفت
ایزول:قهوه هارو بریز..مهمونا اومدن
با تعجب برگشتم سمتش
_مهمونا؟..مگه چند نفرن
ایزول؛یک ن...
حرفش رو کامل نکرد و سریع اومد به سمتم
ایزول:رنگ به رو نداری دختر
بشین من خودم همه چی رو آماده میکنم
از دستم گرفت و نشوند روی صندلی
_ولی من خوبم ایزول
ایزول:حرف اضافی نزن...بیا این آب قند و هم بخور جون بگیری
به سمت سینک رفت و آب قندی درست کرد
داد به دستم و خودش مشغول بردت قهوه شد
بعد از اینکه آب قند رو خوردم یکم جون گرفتم و بلند شدم.
ایزول:انگار قحطی اومدن بخدا..
_باز چیشده؟
ایزول:تو باز بلند شدیی؟
بشین سرجات من خودم کارارو انجام میدم
_ممنونم ایزول..ولی حالم خوبه
ایزول:بشین با من لج نکن
_خوبم بخدا.
ایزول:...
_ببریم غذاهارو؟
ایزول:آره تا تو میز رو آماده کنی منم غذاهارو میکشم
_باشه.
#پارت_۱۲
_بیخیال بیا غذاهارو درست کنیم قراره مهمون مهمی بیاد...خیلی برای ارباب عزیزه
ایزول:دختر مختره؟
_تو باز شروع کردی ایزول..همین الان دست گل به آب دادی
ایزول:چیکار کنم ...دست خودم نیست.
اینو گفت و یه شکلات رو انداخت تو دهنش
ایزول:بریم تو کارش..(غذا درست کنیم)
لبخندی زدم و بی هیچ حرفی مشغول شدم
*پرش زمانی به ساعت ۶ شب*
کمرم درد گرفته بود و داشتم از خستگی میمردم،تایم پ..ر..یودیمم نزدیک بود
و شده بود نور علی نور
ایزول وارد آشپزخونه شد و گفت
ایزول:قهوه هارو بریز..مهمونا اومدن
با تعجب برگشتم سمتش
_مهمونا؟..مگه چند نفرن
ایزول؛یک ن...
حرفش رو کامل نکرد و سریع اومد به سمتم
ایزول:رنگ به رو نداری دختر
بشین من خودم همه چی رو آماده میکنم
از دستم گرفت و نشوند روی صندلی
_ولی من خوبم ایزول
ایزول:حرف اضافی نزن...بیا این آب قند و هم بخور جون بگیری
به سمت سینک رفت و آب قندی درست کرد
داد به دستم و خودش مشغول بردت قهوه شد
بعد از اینکه آب قند رو خوردم یکم جون گرفتم و بلند شدم.
ایزول:انگار قحطی اومدن بخدا..
_باز چیشده؟
ایزول:تو باز بلند شدیی؟
بشین سرجات من خودم کارارو انجام میدم
_ممنونم ایزول..ولی حالم خوبه
ایزول:بشین با من لج نکن
_خوبم بخدا.
ایزول:...
_ببریم غذاهارو؟
ایزول:آره تا تو میز رو آماده کنی منم غذاهارو میکشم
_باشه.
۷.۴k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.