پارت

پارت ۲۶

ات روی نوک انگشتای پاهاش وای می ایسته
و کلاه کاسکت خرگوشی رو روی سر
جونگکوک میزاره
هر کسی جای ات بود جرعت این کارو نداشت
که رو سر بزرگترین مافیاعه خاورمیانه
یه کلاه کاسکت خرگوشی بزاره
و سرش از بدنش جدا نشه
همه ی بادیگارد ها از ترس واکنش
جونگکوک بدنشون شروع به لرزیدن کرد
اینکه جونگکوک از عصبانیت قراره سر
چند نفر رو از بدنش جدا کنه
اما قضیه اصلا اون طوری که فکر میکردن نبود
ات کلاه کاسکت سیاه که برای جونگکوک بود رو روی سرش میزاره و با ادا هایی که در میاورد به
جونگکوک میگفت که اون یه خرگوش خیلی کوچولوعه و خودش یه ادم بزرگ

ات: 👈 یه 🤏🐇🥺
( تو یه خرگوش کوچولوعه نازی و کیوت)

جونگکوک شروع کرد به خندیدن اما اصلا معلوم نبود خنده از روی عصبانیت هست یا خوشحالی

جونگکوک: خب خانم میتونین به من کوچولو یاد بدین که چطور موتور سواری کنم

ات به موتور مشکی نگاه میکنه
تا حالا همچین موتوری ندیده بود
نمیدوست باید چی بگه
دیدگاه ها (۴)

ممنونم بابت حمایت هایی که ازم میکنین خیلی دوستون دارم ♥♥

پارت ۲۷ات: نمیدونم... اروم.... جونگکوک: ببخشید نشنیدم ات: نم...

پارت ۲۵ات: باشه من میرم تو اتاقم لباسم رو عوض کنمجونگکوک: با...

سلام به فالورای قشنگم این چند روزی که نبودم و پارت نزاشتم و ...

دوست پسر دمدمی مزاج

فیک: عاشق بودن به اجبارسالن عروسی مثل قصه‌های رویایی بود. لو...

دوست پسر مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط