اینم پارت چهارمی گفتمااا نظر بدییین
اینم پارت چهارمی گفتمااا نظر بدییین
❄ستارگان عاشق❄
پارت➏➍
✮سهون✮
ساعت ۱۱ شده بود هنوز نرسیده بودیم.صدای گوشیه جسی در اومد.به کریستال نگاه کردم.*شی وونه ییم شی وووووون اون پیام داده._بده ببینم.دی او:مطمئنی راهو داریم درست میریم؟ *آره,نوشته مشروب چیشد.بده من جوابشو میدم.نوشتم:پیکه گم شده شمارشو میدم آدرسو براش بفرست باشه؟ +اوکی شمارشو بده _دی او شمارتو بدم.دی او:نهههه اصلا _کیونگسوووو' دی او:خیله خب.شماره دی او رو نوشتمو فرستادم.بعد ۵ دیقه صدای گوشیش در اومد.گوشیشو داد دست کریستال.*آره خودشه
الان رسیدیم._رسیدیم؟ *اوهوم این روستاس.به دور و ورم نگاه کردم.خیلی تاریک بود.*لطفا همینجا نگهدار.از ماشین پیاده شد.در ماشینو باز کردم ته یونم پشت سرما نگهداشت.پلیساهم همینطور لوهان و دی او هم پیاده شدن.با دستش به یه ویلا اشاره کرد.*اوناهاش. _اونه؟ *آره،فقط هممون نریم اونجا چند نفر بمونن مثلا پلیسا آخر سر بیان._کاش تاعو رو با خودمون میاوردیم.لوهان:تامنو داری غم نداری _تو مواظب باش چیزیت نشه همین برام کافیه.سوهو ،دی او ،افسر کیم و کریستال بیاین...لوهان:منم بیام دیگههه _باشه بابا.
افسر کیم:اگه بخوایم همینجوری وارد شیم امکان داره که آسیبی به هیومین برسونه بهتر نیس به عنوان یه پیک بریم؟ _فکر خوبیه.یه جعبه دارین؟ کیم:بسپرش به ما پلیسا.لوهان کلاهتو بده. کلاهو گذاشت سرش یه پلیس دیگه یه جعبه رو داد دستش.کیم:پسرا فقط شما بیاین.به یکی از اون مامورا گفت کنار دخترا بمونن.بقیه مون راه افتادیم دنبالش حالا خدارو شکر لباس پلیس تنشون نبود.
✿هیومین✿
هر چه قدر سعی میکردم جلوشو بگیرم نمیشد اشکام مثل سیل میریختن پایین از این مرد متنفر بودم.
صدای آیفون در اومد.هنوز لباساشو در نیورده بود.کاش کاش الان سهون اینجا بود.چشمام سیاهی میرفت...
✮سهون✮
کیم:تا الان خوب پیش رفتیم شماها نیاین تو.
دی او:اگه شی وونو دستگیر کردن شمارمو پاک میکنیا._من الان نگران چیم تو نگرا چیعی.هوووف سوهو:بچه ها مواظب خودتون باشینا نباید آسیب ببینین نا سلامتی ما باید به فکر اکسوعم باشیم دیگه._چشم لیدر جون.صدای زدن اومد.بدو بدو رفتم تو.پلیسا پشت سرم اومدن تو شی وون تا منو دید چشاش ۴ تا شد_فکر نمیکردی بیام؟
افسر کیم دستاشو از پشت دستبند زد.یه مشت زدم تو دماغش.
کیم:سهون برو ببین هیومین کجاس؟ رفتم تو.یه خونه بزرگ بود.صدای گریه کسی میومد.رفتم سمت اتاق خواب.هیومین برهنه رو تخت بود.خونم به جوش اومد.قلبم تند تند میزد._هیومیییییین.دوییدم رفتم طرفش.ملافه رو برداشتمو تنشو پوشوندم._هیومین خوبی؟ منم سهون.چشماشو باز کرد&س..سهون _نگران نباش دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه.بلندش کردم.سرشو چسبوند به سینه م._متاسفم منو ببخش.اشکام بی اختیار ریختن پائین.دی او و لوهان اومدن جلو در اتاق.دوتاشون فقط نگامون کردن.
_دیگه قول میدم تنهات نزارم...قول میدم عشق زندگیم...
#loverstars
❄ستارگان عاشق❄
پارت➏➍
✮سهون✮
ساعت ۱۱ شده بود هنوز نرسیده بودیم.صدای گوشیه جسی در اومد.به کریستال نگاه کردم.*شی وونه ییم شی وووووون اون پیام داده._بده ببینم.دی او:مطمئنی راهو داریم درست میریم؟ *آره,نوشته مشروب چیشد.بده من جوابشو میدم.نوشتم:پیکه گم شده شمارشو میدم آدرسو براش بفرست باشه؟ +اوکی شمارشو بده _دی او شمارتو بدم.دی او:نهههه اصلا _کیونگسوووو' دی او:خیله خب.شماره دی او رو نوشتمو فرستادم.بعد ۵ دیقه صدای گوشیش در اومد.گوشیشو داد دست کریستال.*آره خودشه
الان رسیدیم._رسیدیم؟ *اوهوم این روستاس.به دور و ورم نگاه کردم.خیلی تاریک بود.*لطفا همینجا نگهدار.از ماشین پیاده شد.در ماشینو باز کردم ته یونم پشت سرما نگهداشت.پلیساهم همینطور لوهان و دی او هم پیاده شدن.با دستش به یه ویلا اشاره کرد.*اوناهاش. _اونه؟ *آره،فقط هممون نریم اونجا چند نفر بمونن مثلا پلیسا آخر سر بیان._کاش تاعو رو با خودمون میاوردیم.لوهان:تامنو داری غم نداری _تو مواظب باش چیزیت نشه همین برام کافیه.سوهو ،دی او ،افسر کیم و کریستال بیاین...لوهان:منم بیام دیگههه _باشه بابا.
افسر کیم:اگه بخوایم همینجوری وارد شیم امکان داره که آسیبی به هیومین برسونه بهتر نیس به عنوان یه پیک بریم؟ _فکر خوبیه.یه جعبه دارین؟ کیم:بسپرش به ما پلیسا.لوهان کلاهتو بده. کلاهو گذاشت سرش یه پلیس دیگه یه جعبه رو داد دستش.کیم:پسرا فقط شما بیاین.به یکی از اون مامورا گفت کنار دخترا بمونن.بقیه مون راه افتادیم دنبالش حالا خدارو شکر لباس پلیس تنشون نبود.
✿هیومین✿
هر چه قدر سعی میکردم جلوشو بگیرم نمیشد اشکام مثل سیل میریختن پایین از این مرد متنفر بودم.
صدای آیفون در اومد.هنوز لباساشو در نیورده بود.کاش کاش الان سهون اینجا بود.چشمام سیاهی میرفت...
✮سهون✮
کیم:تا الان خوب پیش رفتیم شماها نیاین تو.
دی او:اگه شی وونو دستگیر کردن شمارمو پاک میکنیا._من الان نگران چیم تو نگرا چیعی.هوووف سوهو:بچه ها مواظب خودتون باشینا نباید آسیب ببینین نا سلامتی ما باید به فکر اکسوعم باشیم دیگه._چشم لیدر جون.صدای زدن اومد.بدو بدو رفتم تو.پلیسا پشت سرم اومدن تو شی وون تا منو دید چشاش ۴ تا شد_فکر نمیکردی بیام؟
افسر کیم دستاشو از پشت دستبند زد.یه مشت زدم تو دماغش.
کیم:سهون برو ببین هیومین کجاس؟ رفتم تو.یه خونه بزرگ بود.صدای گریه کسی میومد.رفتم سمت اتاق خواب.هیومین برهنه رو تخت بود.خونم به جوش اومد.قلبم تند تند میزد._هیومیییییین.دوییدم رفتم طرفش.ملافه رو برداشتمو تنشو پوشوندم._هیومین خوبی؟ منم سهون.چشماشو باز کرد&س..سهون _نگران نباش دیگه نمیزارم کسی اذیتت کنه.بلندش کردم.سرشو چسبوند به سینه م._متاسفم منو ببخش.اشکام بی اختیار ریختن پائین.دی او و لوهان اومدن جلو در اتاق.دوتاشون فقط نگامون کردن.
_دیگه قول میدم تنهات نزارم...قول میدم عشق زندگیم...
#loverstars
۲.۹k
۰۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.