^ــــ^ ★ستارگان عاشق★
^ــــ^ ★ستارگان عاشق★
پارت➍➍
✾سهون✾
جلو در بیمارستان وایستاده بودیم.به ساعتم نگاه کردم ۱ ساعته که هنوز نیومده.لوهان:کسی شمارشو نداره؟ _من پاک کردم.میتونی از بورام بگیری؟ *باشه بزار زنگ بزنم بهش.ساعت ۳ بعد از ظهر بود.دی او تو ماشینش نشسته بود و آهنگ گوش میداد ریلکس به این میگن.*شمارشو گرفتم الان زنگ میزنم. سوهو اون گوشه واستاده بود تو فکر بود.یعنی به خاطر حرفای دیروزم ناراحت شده.*الو ببخشید من با جسیکا جانگ تماس گرفتم؟ _چیشد؟ *واقعا؟راستش ما یه کار مهم باهاش داشتیم...*خودمونو میرسونیم._لوهان چیشده؟ *تصادف کرده _اه حالا کجاست؟ *بیمارستان اتاق عمل
گفتش که یه دسته کلید تو دستش بوده.بهتره بریم _زودباشین.هیونگگگگ.از فکر دراومد.بدو بدو اومد سوار شد.///
❉هیومین❉
خیلی سردم بود.این آدم پست حتی یه پتو هم نزاشته بود.کاش شوفاژا روشن بود.در اتاق باز شد.یه سینی دستش بود اورد گذاشت رو تخت.&خوب بخور_موبایلم &چیکارش داری؟ _تو برش داشتی؟ &آره نکنه میخوای زنگ بزنی پلیس به چه جرمی؟_آدم ربایی &تو نامزدمی جوجه هرکاری دلم خواس میتونم باهات بکنم.غذاتو بخور چیزی کم داشتی بگو تا شب کاری باهات ندارم.داشتم از سرما میلرزیدم ولی چیزی نگفتم کل بدنم قرمز شده بود.&هه سردته؟الان این خونه رو گرم میکنم.حاضر بودم از سرما و گشنگی بمیرم ولی اینجا نباشم.به دست چپم نگاه کردم اون زخم کمرنگ بود اول اسم کسی که بخاطرش میخواستم بمیرم.از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت دری که نمیدونستم چیه بازش کردم یه حموم بود.رفتم توش دنبال چیزی میگشتم که خودمو خلاص کنم.هیچی نبود.انگار هیچ امیدی نمونده،شاید باید تا ابد تو این جهنم بمونم.
✿سویونگ✿
_وای خسته شدم تا حالا ۵ تا هتل رفتیم نبودن دیگه.&خو تو نیا _نمیشه داخل فیلمای جنایی اگه پلیسا همدیگرو
تنها بزارن اون یکی یا کشته میشه یا گروگان میگیرنش.&میترسی؟ _نه ولی قبل مردنم خودم میکشمت. &الان کجا بریم؟ _من میگم برو یه چیزی بخر بخوریم خیلی تشنمه.&خودت برو بخر _گفتم پول همرام نیس.&وایسا الان میام.ماشینو نگه داشت
ماشینا عین برق رد میشدن.گوشیم زنگ خورد.جوابش دادم_الو *الو سویونگ منم یوری _میدونم پروفسور *شنیدی؟ _چیو؟چرا انقد دستوپاشکسته حرف میزنی درست حسابی بگو دیگه.*جسیکا تصادف کرده. _چی؟الان کجاس*بیمارستان _اووف من نمیتونم بیام باید هیومینو پیدا کنم.معذرت میخوام *باشه_من قطع میکنم.گوشیمو انداختم تو جیبم چانیول اومد,دوتا بستنی دستش بود.سوار شد._آخ جووون ولی تو زمستون؟&مهم اینه الان هوا گرمه.آفتاب به اون گنده ای رو نمیبینی؟_بیخیال بده بخورم.داد دستم. تو فکر بودم.چرا انقد یهویی همه چیز بهم ریخت.با قاشق توت فرنگیو برداشتم.افتاد._وایی توت فرنگیم!&یاااا سوهو خفه م میکنهههه _بدررررک توت فرنگیمو موخام &بترکییی_بروباوا.بستنیمو خوردم شیشه رو دادم پایین و ظرفشو انداختم دور.چانیولم پرت کرد.شیشه رو دادم بالا._آخیییش خوابم میاد.به چانی نگاه کردم موبایلش دستش بود و داشت نقشه رو نگاه میکرد.سرمو بردم نزدیکش و نگاه کردم_این برای ۲۰۱۵ عه؟ &آره._چه قدر هتل زیاده,میگم ما الان کدوما رو رفتیم؟
دستشو رو چندتا هتل گذاشت &این این و این ...این_اه کم کم این این کن مگه قرصشو خوردی؟سرشو اورد بالا.فاصلمون کم بود ولی نباید از رو میرفتم.&خودت پرسیدی ب من چه؟ _ولی سرم درد گرفت،امروز خیلی عصبانیم کردی.اون خونی که از دماغت ریخت رو گونه م،اینکه بدون هیچ اطلاع قبلی منو برداشتی اوردی تازه نگفتی قراره شب بیرون بمونم و پول بیارم.اون از ده تا هتل که مجبورم کردی کل اسم مهموناشونو بخونم واقعا چشام هنو...لبشو گذاشت رو لبام.چشام دیگه از حدقه در اومده بود.چشاشو بسته بود.ناخودآگاه چشامو بستم.لبشو برداشت.رفتم عقبو تکیه دادم به صندلی.رومو هم برگردوندم.قلبم تند تند میزد.این دیگه چه کاری بود؟
#loverstars
پارت➍➍
✾سهون✾
جلو در بیمارستان وایستاده بودیم.به ساعتم نگاه کردم ۱ ساعته که هنوز نیومده.لوهان:کسی شمارشو نداره؟ _من پاک کردم.میتونی از بورام بگیری؟ *باشه بزار زنگ بزنم بهش.ساعت ۳ بعد از ظهر بود.دی او تو ماشینش نشسته بود و آهنگ گوش میداد ریلکس به این میگن.*شمارشو گرفتم الان زنگ میزنم. سوهو اون گوشه واستاده بود تو فکر بود.یعنی به خاطر حرفای دیروزم ناراحت شده.*الو ببخشید من با جسیکا جانگ تماس گرفتم؟ _چیشد؟ *واقعا؟راستش ما یه کار مهم باهاش داشتیم...*خودمونو میرسونیم._لوهان چیشده؟ *تصادف کرده _اه حالا کجاست؟ *بیمارستان اتاق عمل
گفتش که یه دسته کلید تو دستش بوده.بهتره بریم _زودباشین.هیونگگگگ.از فکر دراومد.بدو بدو اومد سوار شد.///
❉هیومین❉
خیلی سردم بود.این آدم پست حتی یه پتو هم نزاشته بود.کاش شوفاژا روشن بود.در اتاق باز شد.یه سینی دستش بود اورد گذاشت رو تخت.&خوب بخور_موبایلم &چیکارش داری؟ _تو برش داشتی؟ &آره نکنه میخوای زنگ بزنی پلیس به چه جرمی؟_آدم ربایی &تو نامزدمی جوجه هرکاری دلم خواس میتونم باهات بکنم.غذاتو بخور چیزی کم داشتی بگو تا شب کاری باهات ندارم.داشتم از سرما میلرزیدم ولی چیزی نگفتم کل بدنم قرمز شده بود.&هه سردته؟الان این خونه رو گرم میکنم.حاضر بودم از سرما و گشنگی بمیرم ولی اینجا نباشم.به دست چپم نگاه کردم اون زخم کمرنگ بود اول اسم کسی که بخاطرش میخواستم بمیرم.از رو تخت بلند شدم و رفتم سمت دری که نمیدونستم چیه بازش کردم یه حموم بود.رفتم توش دنبال چیزی میگشتم که خودمو خلاص کنم.هیچی نبود.انگار هیچ امیدی نمونده،شاید باید تا ابد تو این جهنم بمونم.
✿سویونگ✿
_وای خسته شدم تا حالا ۵ تا هتل رفتیم نبودن دیگه.&خو تو نیا _نمیشه داخل فیلمای جنایی اگه پلیسا همدیگرو
تنها بزارن اون یکی یا کشته میشه یا گروگان میگیرنش.&میترسی؟ _نه ولی قبل مردنم خودم میکشمت. &الان کجا بریم؟ _من میگم برو یه چیزی بخر بخوریم خیلی تشنمه.&خودت برو بخر _گفتم پول همرام نیس.&وایسا الان میام.ماشینو نگه داشت
ماشینا عین برق رد میشدن.گوشیم زنگ خورد.جوابش دادم_الو *الو سویونگ منم یوری _میدونم پروفسور *شنیدی؟ _چیو؟چرا انقد دستوپاشکسته حرف میزنی درست حسابی بگو دیگه.*جسیکا تصادف کرده. _چی؟الان کجاس*بیمارستان _اووف من نمیتونم بیام باید هیومینو پیدا کنم.معذرت میخوام *باشه_من قطع میکنم.گوشیمو انداختم تو جیبم چانیول اومد,دوتا بستنی دستش بود.سوار شد._آخ جووون ولی تو زمستون؟&مهم اینه الان هوا گرمه.آفتاب به اون گنده ای رو نمیبینی؟_بیخیال بده بخورم.داد دستم. تو فکر بودم.چرا انقد یهویی همه چیز بهم ریخت.با قاشق توت فرنگیو برداشتم.افتاد._وایی توت فرنگیم!&یاااا سوهو خفه م میکنهههه _بدررررک توت فرنگیمو موخام &بترکییی_بروباوا.بستنیمو خوردم شیشه رو دادم پایین و ظرفشو انداختم دور.چانیولم پرت کرد.شیشه رو دادم بالا._آخیییش خوابم میاد.به چانی نگاه کردم موبایلش دستش بود و داشت نقشه رو نگاه میکرد.سرمو بردم نزدیکش و نگاه کردم_این برای ۲۰۱۵ عه؟ &آره._چه قدر هتل زیاده,میگم ما الان کدوما رو رفتیم؟
دستشو رو چندتا هتل گذاشت &این این و این ...این_اه کم کم این این کن مگه قرصشو خوردی؟سرشو اورد بالا.فاصلمون کم بود ولی نباید از رو میرفتم.&خودت پرسیدی ب من چه؟ _ولی سرم درد گرفت،امروز خیلی عصبانیم کردی.اون خونی که از دماغت ریخت رو گونه م،اینکه بدون هیچ اطلاع قبلی منو برداشتی اوردی تازه نگفتی قراره شب بیرون بمونم و پول بیارم.اون از ده تا هتل که مجبورم کردی کل اسم مهموناشونو بخونم واقعا چشام هنو...لبشو گذاشت رو لبام.چشام دیگه از حدقه در اومده بود.چشاشو بسته بود.ناخودآگاه چشامو بستم.لبشو برداشت.رفتم عقبو تکیه دادم به صندلی.رومو هم برگردوندم.قلبم تند تند میزد.این دیگه چه کاری بود؟
#loverstars
۶.۲k
۰۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.