دوستش داشتم

دوسـتَش داشتَـم ....

بیشتر از انتظـار دوسـتَم داشت ....

دوستَش داشتم ....

باورش سخت بود ...

و دلتنگی سخت تَر ...

دوست داشتن ما ...

مثل یکـ حسِ ممنوعه بود ...

شاید بیش از حد دوستَش داشتم ...

شاید بیـش از حد نبودم ...

شاید بیش از حد زندگی ....

اینطور رقـم خورده بود ...

شاید بیش از حد ...

روزهـآ نفرت انگیز بود ....

شاید بیش از حد ....

از سر و روی نوشته ـم غم میبارید ...

شاید برای همین نیست ...

و سایـه اش را با خود نبرده است ...

آن سوی دنیا قدم برمیدارد ...

آن سوی دنیا میخـنند ...

آن سوی دنیا بی حواس تَر از من ...

دنیا را زندگی میکنید ...

برای کسی خاطره نسازید ...

خاطره ها نابود کننده ترین ...

حسِ مسکـوت زندگی ـَند ...

#بهاره_حصاری
دیدگاه ها (۹)

نـدارمـت امــا ...دوست داشتنت را عاشقــم ...اینکـہ شبها با خ...

آدمیزاد ناگهان نه ...بلکه ذره ذره یک چیزهایی را ...می اندازد...

در مـرز شـب ایستــاده ام . . .آغـوشـــم را . . .وجـب بـه وجـ...

برایــــم کــَـف زدنــــد . . .در آغوشـَـم گرفتنــــد . . .ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط