فرشته نجاتم
P26
چانگبین:چی؟!!
هیونجین:همونی که شنیدی
چانگبین: دقیقا به چه دلیل باید پیش شما آشغالا بمونم
هیونجین:خب بخاطر ات، از اونجایی که گفتی باید تحت مراقبت باشه پس خودت میمونی اینجا چون نمیخوام کس دیگه ای از این قضیه بو ببره
چانگبین:اگه نخوام چی؟
هیونجین:باشه حالا که نمیخوای ماهم اون دختر رو میکشیم و راستش میدونی قاتلش کی میشه، به احتمال نود و نه درصد اون قاتل کسی نیست جز سئو چانگبین، خب حالا نظرت چیه؟
چانگبین:اکی
هیونجین:خیله خب الانم برو پیش ات
چانگبین ویو
وارد اتاق ات شدم و به چهره بی گناهش نگاه کردم این دختر مگه چه گناهی کرده که مجبور این حجم از درد رو تحمل کنه چرا باید بخاطر نجات دادن خودش تقاص پس بده
...............................................................................
(یک هفته بعد)
مینهو ویو
توی این یه هفته خیلی به چان شک کردم اون هر روز میرفت تو اتاقش و با یکی حرف میزد که باعث میشد شکم بهش بیشتر بشه. داشتم دنبال چان میگشتم که برای صبحانه صداش کنم ولی توی اتاق دیدمش که داشت خیلی مشکوک با یه نفر حرف میزد
چان: گفتم الان نمیتونم بیام
ـ.....
چان:هی ببین به مامانم دست بزنی میکشمت
ـ.....
چان:دست بخوره ات اون دستت رو میکنم
مینهو ویو
با شنیدن اسم ات صبر کردم تا تلفنش قطع بشه و بعد اروم وارد اتاقش شدم گلدون بغل تخت رو برداشتم و زدم تو سرش و بیهوش شد
جیسونگ ویو
الان حدود یک هفتس که ات گم شده کم کم دارم دیونه میشم، خیلی وقته دیگه غذا نمیخورم یا در روز فقط یه وعده میخورم تنها غذایی هم که میخورم باقی مونده پیتزایی بود که ات درست کرده بود.
جیسونگ سمت یخچال رفت و یه تیکه پیتزا از یخچال درآورد و شروع کرد به خوردنش که گوشیش زنگ خورد
جیسونگ:چی میخوای
مینهو:چه طرز صحبت با هیونگته
جیسونگ: دیگه قطع میکنم
مینهو:باشه باشه، همکار کسی که ات رو دزدیده و پیدا کردم اگه نمیری بیا خونم ازش حرف بکشیم
جیسونگ:باشه الان خودم رو میرسونم
جیسونگ ویو
با شنیدن این جمله از مینهو انگار دنیا. رو بهم داده بودن واقعا خوشحال بودم پس سریع حرکت کردم و خودم رو به خونه مینهو رسوندن
چانگبین:چی؟!!
هیونجین:همونی که شنیدی
چانگبین: دقیقا به چه دلیل باید پیش شما آشغالا بمونم
هیونجین:خب بخاطر ات، از اونجایی که گفتی باید تحت مراقبت باشه پس خودت میمونی اینجا چون نمیخوام کس دیگه ای از این قضیه بو ببره
چانگبین:اگه نخوام چی؟
هیونجین:باشه حالا که نمیخوای ماهم اون دختر رو میکشیم و راستش میدونی قاتلش کی میشه، به احتمال نود و نه درصد اون قاتل کسی نیست جز سئو چانگبین، خب حالا نظرت چیه؟
چانگبین:اکی
هیونجین:خیله خب الانم برو پیش ات
چانگبین ویو
وارد اتاق ات شدم و به چهره بی گناهش نگاه کردم این دختر مگه چه گناهی کرده که مجبور این حجم از درد رو تحمل کنه چرا باید بخاطر نجات دادن خودش تقاص پس بده
...............................................................................
(یک هفته بعد)
مینهو ویو
توی این یه هفته خیلی به چان شک کردم اون هر روز میرفت تو اتاقش و با یکی حرف میزد که باعث میشد شکم بهش بیشتر بشه. داشتم دنبال چان میگشتم که برای صبحانه صداش کنم ولی توی اتاق دیدمش که داشت خیلی مشکوک با یه نفر حرف میزد
چان: گفتم الان نمیتونم بیام
ـ.....
چان:هی ببین به مامانم دست بزنی میکشمت
ـ.....
چان:دست بخوره ات اون دستت رو میکنم
مینهو ویو
با شنیدن اسم ات صبر کردم تا تلفنش قطع بشه و بعد اروم وارد اتاقش شدم گلدون بغل تخت رو برداشتم و زدم تو سرش و بیهوش شد
جیسونگ ویو
الان حدود یک هفتس که ات گم شده کم کم دارم دیونه میشم، خیلی وقته دیگه غذا نمیخورم یا در روز فقط یه وعده میخورم تنها غذایی هم که میخورم باقی مونده پیتزایی بود که ات درست کرده بود.
جیسونگ سمت یخچال رفت و یه تیکه پیتزا از یخچال درآورد و شروع کرد به خوردنش که گوشیش زنگ خورد
جیسونگ:چی میخوای
مینهو:چه طرز صحبت با هیونگته
جیسونگ: دیگه قطع میکنم
مینهو:باشه باشه، همکار کسی که ات رو دزدیده و پیدا کردم اگه نمیری بیا خونم ازش حرف بکشیم
جیسونگ:باشه الان خودم رو میرسونم
جیسونگ ویو
با شنیدن این جمله از مینهو انگار دنیا. رو بهم داده بودن واقعا خوشحال بودم پس سریع حرکت کردم و خودم رو به خونه مینهو رسوندن
- ۴.۷k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط