تکپارتی هان وقتی میبینه داری به دوستت میگی برات نوبت سق
تکپارتی هان : وقتی میبینه داری به دوستت میگی برات نوبت سقط جنین بگیرن ومیفهمه بارداری وجلوتو میگیره
دستات شروع کرده بودن به لرزیدن.. باترس به بیبی چک توی دستت خیره شدی
÷یعنی؟؟ من.. حامله.. شدم.. نه نه این واقعی نیست من هنوز آمادگی شو.. ندارم...
بدجوری ترسیده بودی نمیدونستی چیکار کنی اگر جیسونگ میفهمید قطعا نمیزاشت بچه رو بکوشی... از سرویس بهداشتی بیرون اومدی.. به سمت تلفن رفتی شماره یورا دوست صمیمی تو گرفتی:
_سلام جانم ات؟؟
بغضت شکست:
÷من من حامله ام.. چی چیکار کنم..
_عه اینکه خیلی خوبه هان هم خوشحال میشه..
÷لعنتی من امادگیشو ندارم.. یه نوبت سقط جنین..
حرفت کامل نشده بود که جیسونگ با صدای کاملا عصبی گفت:
×سقط جنین؟؟
گوشی از دستت افتاد:
÷ه.هان.. من.. من..
×توچی عزیزم؟؟ تو میخای بچمونو بکشی؟؟ چجوری دلت میاد؟؟هوم؟؟
÷من مادر خوبی نمیشم..
×چرا نباید مادرخوبی بشی؟؟ این چه حرفیه.. من مطمئنم با اومدن این کوچولو توی زندگیمون .. همه چی عوض میشه.. به من اعتماد کن عزیزم نزار قاتل بچمون باشی..
با حرفاش کاملا از تصمیت منصرف شدی..
پایاننن
دستات شروع کرده بودن به لرزیدن.. باترس به بیبی چک توی دستت خیره شدی
÷یعنی؟؟ من.. حامله.. شدم.. نه نه این واقعی نیست من هنوز آمادگی شو.. ندارم...
بدجوری ترسیده بودی نمیدونستی چیکار کنی اگر جیسونگ میفهمید قطعا نمیزاشت بچه رو بکوشی... از سرویس بهداشتی بیرون اومدی.. به سمت تلفن رفتی شماره یورا دوست صمیمی تو گرفتی:
_سلام جانم ات؟؟
بغضت شکست:
÷من من حامله ام.. چی چیکار کنم..
_عه اینکه خیلی خوبه هان هم خوشحال میشه..
÷لعنتی من امادگیشو ندارم.. یه نوبت سقط جنین..
حرفت کامل نشده بود که جیسونگ با صدای کاملا عصبی گفت:
×سقط جنین؟؟
گوشی از دستت افتاد:
÷ه.هان.. من.. من..
×توچی عزیزم؟؟ تو میخای بچمونو بکشی؟؟ چجوری دلت میاد؟؟هوم؟؟
÷من مادر خوبی نمیشم..
×چرا نباید مادرخوبی بشی؟؟ این چه حرفیه.. من مطمئنم با اومدن این کوچولو توی زندگیمون .. همه چی عوض میشه.. به من اعتماد کن عزیزم نزار قاتل بچمون باشی..
با حرفاش کاملا از تصمیت منصرف شدی..
پایاننن
- ۳.۸k
- ۱۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط