دوباره عاشقم شو 💔🥀
دوباره عاشقم شو 💔🥀
پارت 4
_باش خاله جون.
کم کم سوپو دادم به خاله خورد و بعد اومدم بیرون و رفتم شرکت.
جیمین ویو:
داشتم تو دفترم پرونده ها رو چک میکردم که نارا تحویل گرفته بود اون واقعا خیلی خیلی کارش خوبه و خلاقیت زیادی داره. یهو دیدم نارا در زد اومد تو و از درخواست مرخصی ساعتی کرد و منم بهش دادم. بعد هنش فکرم درگیر این بود که برای چی مرخصی میخواد و نکنه کسی چیزیش شده باشه.به صدای جونگمین از افکارم اومدم بیرون که داشت صدام میکرد.
=جیمین.... داداش.... جیمین. جیمین.... جیییمیییین (داد بلند)
+ها؟! چ... چی چی.... چی میگی.. کسی مرده؟
=نه بابا داداش اسکلی چیزی هستی چرا جواب نمیدادی نیم ساعته دارم صدات میکنما.
+خب ببخشید حالا چی میگی؟
=جینا رو کارش دارم اما نیس.
+مامانش حالش خوب نبود و نارا براش مرخصی ساعتی رد کرد.
=اها.... چی صب کن ببینم چرا؟
+نمیدونم به منم نگفت.
=اها اون باش دیگ من میرم.
+کجا؟
=میرم تو دفترم دیگ.
+اها باش.
نارا ویو:
وارد شکر شدم همین که وارد شدم یهو لیندا اومد سمتم و جیغ جیغ کنان گفت
*دختر کجا بودی میدونی چقد دارم دنبال میگردم؟
_ببخشید خانم ماری ولی من به رئیس گفت بودم که میرم و بر میگردم.
*خب حالا بگو ببینم جینا کجاس؟
_جینا امروز مرخصی داره.
*اها باش بگو که یه عالمه کار داریم.
دیگ رفتم کار رو انجام دادم و میخواستم برم ناهار بخرم و بخورم که سوبین (یکی از کار کنان شرکت و اینک پسره.)
سوبین: سلام نارا چطوری؟
_ممنون مرسی سوبین خوبم.
سوبین: میگم میشه امروز بریم باهم ناهار بخوریم؟
_اممم نمیدونم چرا ک ن.
سوبین: پس تو کافه ی کنار شرکت میبینمت.
_اوهوم میبینمت فعلا.
سوبین: فعلا.
پارت 4
_باش خاله جون.
کم کم سوپو دادم به خاله خورد و بعد اومدم بیرون و رفتم شرکت.
جیمین ویو:
داشتم تو دفترم پرونده ها رو چک میکردم که نارا تحویل گرفته بود اون واقعا خیلی خیلی کارش خوبه و خلاقیت زیادی داره. یهو دیدم نارا در زد اومد تو و از درخواست مرخصی ساعتی کرد و منم بهش دادم. بعد هنش فکرم درگیر این بود که برای چی مرخصی میخواد و نکنه کسی چیزیش شده باشه.به صدای جونگمین از افکارم اومدم بیرون که داشت صدام میکرد.
=جیمین.... داداش.... جیمین. جیمین.... جیییمیییین (داد بلند)
+ها؟! چ... چی چی.... چی میگی.. کسی مرده؟
=نه بابا داداش اسکلی چیزی هستی چرا جواب نمیدادی نیم ساعته دارم صدات میکنما.
+خب ببخشید حالا چی میگی؟
=جینا رو کارش دارم اما نیس.
+مامانش حالش خوب نبود و نارا براش مرخصی ساعتی رد کرد.
=اها.... چی صب کن ببینم چرا؟
+نمیدونم به منم نگفت.
=اها اون باش دیگ من میرم.
+کجا؟
=میرم تو دفترم دیگ.
+اها باش.
نارا ویو:
وارد شکر شدم همین که وارد شدم یهو لیندا اومد سمتم و جیغ جیغ کنان گفت
*دختر کجا بودی میدونی چقد دارم دنبال میگردم؟
_ببخشید خانم ماری ولی من به رئیس گفت بودم که میرم و بر میگردم.
*خب حالا بگو ببینم جینا کجاس؟
_جینا امروز مرخصی داره.
*اها باش بگو که یه عالمه کار داریم.
دیگ رفتم کار رو انجام دادم و میخواستم برم ناهار بخرم و بخورم که سوبین (یکی از کار کنان شرکت و اینک پسره.)
سوبین: سلام نارا چطوری؟
_ممنون مرسی سوبین خوبم.
سوبین: میگم میشه امروز بریم باهم ناهار بخوریم؟
_اممم نمیدونم چرا ک ن.
سوبین: پس تو کافه ی کنار شرکت میبینمت.
_اوهوم میبینمت فعلا.
سوبین: فعلا.
۱.۹k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.