دوباره عاشقم شو 💔🥀
دوباره عاشقم شو 💔🥀
پارت 5
«پرش زمانی به 45 دقیقه بعد»
دیگ کارم تموم شد یه عالمه پرونده چک کردم و بعد با سوبین رفتیم ناهار خوردیم و یه عالمه شوخی کردیم و خندیدیم و دیدم جیمین داره با جونگمین غذا میخوری و یه نگاه یک هم به من میندازع. نمیدونم چش بود ولی تاحالا اینجوری ندیده بودمش. انگار خیلی عصبی بود. نمیدونم و ناهار خوردم و بعد ناهار دوباره رفتم یه سری مدارک چک کردم که رئیس زنگ زد و کارم داشت.
مکالمشون:
_جانم رئیس بفرمایید.
+سلام بلدی بدی؟
_اما ببخشید معذرت میخوام سلام.
+خب پاشو بیا تو اتاقم.
_چش....
داشتم حرف میزدم که قطع کرد انگار حرصی شده بود. دیگ چهره ای نداشتم پاشدم رفتم تو اتاقش در زدم وقطع اجازه ی ورود داد وارد شدم.
_س... سلام رئیس با من کاری داشتید گفتید بیام؟
+سلام(حرصی و از رو صندلی بلند شد و اومد طرف نارا و نارا عقب عقب رفت و خورد به در و جیمین اومد و دستای نارا رو گرفت و اون بزن خودشو در قرار داد.)
_ر...رئیس رئیس چیکار میکنید؟
+چرا اونقد به اون عوضی نزدیک بودی؟
_اولن سوبین ادم خوبی و دوستمه و دوم ندارم من دلیلی نمیبینم که بخوای توضیح بدم.
+خیلی زبون دراز شدی مراقب خودت باش.
و تو یه حرکت لبشو چسبوندم به لبام و من هی تقلا میکردم که ولی کنه ولی نکرد.
پارت 5
«پرش زمانی به 45 دقیقه بعد»
دیگ کارم تموم شد یه عالمه پرونده چک کردم و بعد با سوبین رفتیم ناهار خوردیم و یه عالمه شوخی کردیم و خندیدیم و دیدم جیمین داره با جونگمین غذا میخوری و یه نگاه یک هم به من میندازع. نمیدونم چش بود ولی تاحالا اینجوری ندیده بودمش. انگار خیلی عصبی بود. نمیدونم و ناهار خوردم و بعد ناهار دوباره رفتم یه سری مدارک چک کردم که رئیس زنگ زد و کارم داشت.
مکالمشون:
_جانم رئیس بفرمایید.
+سلام بلدی بدی؟
_اما ببخشید معذرت میخوام سلام.
+خب پاشو بیا تو اتاقم.
_چش....
داشتم حرف میزدم که قطع کرد انگار حرصی شده بود. دیگ چهره ای نداشتم پاشدم رفتم تو اتاقش در زدم وقطع اجازه ی ورود داد وارد شدم.
_س... سلام رئیس با من کاری داشتید گفتید بیام؟
+سلام(حرصی و از رو صندلی بلند شد و اومد طرف نارا و نارا عقب عقب رفت و خورد به در و جیمین اومد و دستای نارا رو گرفت و اون بزن خودشو در قرار داد.)
_ر...رئیس رئیس چیکار میکنید؟
+چرا اونقد به اون عوضی نزدیک بودی؟
_اولن سوبین ادم خوبی و دوستمه و دوم ندارم من دلیلی نمیبینم که بخوای توضیح بدم.
+خیلی زبون دراز شدی مراقب خودت باش.
و تو یه حرکت لبشو چسبوندم به لبام و من هی تقلا میکردم که ولی کنه ولی نکرد.
۱.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.