چند پارتی

چند پارتی...
My Moon🌕💫
Part 3




جانی: اووووووو باشه باشه حالا برو لباست رد عوض کن و کارت رو شروع کن...بهت خونه هم میدم...
لایلا: عوضی (حرصی)
با عصبانیت از اتاق خارج شدم و به سمت رخت کن حرکت کردم...در کمدی که کلیدش رو بهم داده بود رو باز کردم...عوضیییییی لباسی که توش بود یه لباس باز و کوتاه بود...لباس رو برداشتم و از اتاق خارج شدم...و با عصبانیت وارد اتاقش شدم...
لایلا:مرتیکه عوضی...مگه بهت نگفتم من از این چیزا نمیپوشم؟ (عصبی)
جانی: همین که هست میخوای بپوش نمیخوای هم به سلامت
لایلا نفس عصبی بیرون داد با لج از اتاق خارج شد که با جسمی بر خورد کرد و محکم به زمین خورد...بدون این که سرش رو بلند کنه و اون فرد رو ببینه...شروع کرد به غر زدن...
لایلا: یااااا...مگه کور....
بادیدن فرد روبه روش خشکش زد....البته اون فرد هم کمی از لایلا نداشت...هر دو با تعجب به هم خیره بودن...که لایلا به خودش اومد...و دوباره سرش رو پایین گرفت بغض بدی گلوش رو گرفته بود...که دستی جلوش قرار گرفت...به صاحب دست نگاه کرد...ولی دوست نداشت دستش رو بگیره خودش از روی زمین بلند شد و خواست بره...که دستش رو گرفت...بغض گلوش رو چنگ میزد...ولی اون لحظه لایلا اجازه ریختن اشکاش رو نداد...چون میخواست با تمام توانش جلوی اون فرد وایسه....



....
ادامه دارد.....
...
از اون جایی که قراره کلی فیک با حال و جذاب داشته باشیم😉 من دوباره امروز پارت گذاشتم😉🙂
قراره با دوستم یه فیک باحال و قشنگ رو شروع به نوشتن کنیم و کلی براتون برنامه دارم کیوتا😉💫💖
دیدگاه ها (۴)

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 4اول نگاهی به دستش کرد و بعد نگاهی...

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 5بعد از این که پسرک دخترکش رو دید ...

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 2به طرف اتاق اون عوضی حرکت کرد...ب...

چند پارتی...My Moon🌕💫Part 1کلافه و سر گردون، توی خیابون های ...

ادامه پارت 101و لحظه ای توی سکوت سنگینی فرو رفت ...و صدای لر...

نام فیک:عشق مخفیPart: 10ویو ات*با ترس نگاش کردم*دکمه ی لباسش...

ادامه پارت 80صدای عصبی جونگکوک توی فضا اتاق پیچید : ویوا تنه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط