چند پارتی
چند پارتی...
My Moon🌕💫
Part 1
کلافه و سر گردون، توی خیابون های شهر قدم میزد...با خودش کلنجار میرفت و زیر لب فشی نثار این و اون میکرد، اول به صاحب خونه عوضیش که بخاطر یک روز عقب موندن اجاره بیرونش کرده بود...بعد به رئیس رستورانی که به خواطر سه ثانیه تاخیر اخراجش کرده بود ، و در نهایت به اون مردک عوضي هوس باز که همه این اتفاقات به خواطر اون بود...کلاه نقاب دار مشکی سرش بود، و کلاه هودیش رو هم کشیده بود جلو...از سرمای شدید نوک بینیش قرمز شده بود و موهای خرماییش از زیر کلاه بیرون ریخته بود...نگاهی به اطراف کرد...خیابون ها به خواطر نزدیک بودن به کریسمس شلوغ بود...هوا خیلی سرد بود...از بین جمعیت حرکت میکرد...کوله مشکی سنگینش روی کولش بود...ناگهان حرکتش متوقف شد...
سرش رو بلند کرد و به روبه رو خیره شد...به بار بزرگی که ازش متنفر بود نگاه کرد...ولی حالا چاره ای جز اون جا نداشت...صاحب بار مردی عوضي و هوس بازی بود...چند باری به محل کار لایلا رفته بود و سعی کرده بود اونو خام کنه...ولی لایلا باهوش تر از این حرفا بود که بخواد با حرف های عاشقانه و کثیف مرد خام بشه...مرد بار ها تلاش کرده به لایلا نزدیک شه ولی هر بار لایلا به روش خاصی از دستش فرار میکرد...ولی میدونست که همه اون اتفاقاتی که این چند مدت براش افتاده...تقصیر اونه...با عصبانیت و نفرت به بار خیره شد...دستش رو روی لبه کلاهش گذاشت و وارد شد...بوی الکل و سیگار اذیتش میکرد...ولی چاره ای جز این نداشت...
....
ادامه دارد...
....
شرایط پارت بعدی 😉💫
۱۵ لایک ❤️
۱۵ کامنت 💌
۳ فالور 👥️
My Moon🌕💫
Part 1
کلافه و سر گردون، توی خیابون های شهر قدم میزد...با خودش کلنجار میرفت و زیر لب فشی نثار این و اون میکرد، اول به صاحب خونه عوضیش که بخاطر یک روز عقب موندن اجاره بیرونش کرده بود...بعد به رئیس رستورانی که به خواطر سه ثانیه تاخیر اخراجش کرده بود ، و در نهایت به اون مردک عوضي هوس باز که همه این اتفاقات به خواطر اون بود...کلاه نقاب دار مشکی سرش بود، و کلاه هودیش رو هم کشیده بود جلو...از سرمای شدید نوک بینیش قرمز شده بود و موهای خرماییش از زیر کلاه بیرون ریخته بود...نگاهی به اطراف کرد...خیابون ها به خواطر نزدیک بودن به کریسمس شلوغ بود...هوا خیلی سرد بود...از بین جمعیت حرکت میکرد...کوله مشکی سنگینش روی کولش بود...ناگهان حرکتش متوقف شد...
سرش رو بلند کرد و به روبه رو خیره شد...به بار بزرگی که ازش متنفر بود نگاه کرد...ولی حالا چاره ای جز اون جا نداشت...صاحب بار مردی عوضي و هوس بازی بود...چند باری به محل کار لایلا رفته بود و سعی کرده بود اونو خام کنه...ولی لایلا باهوش تر از این حرفا بود که بخواد با حرف های عاشقانه و کثیف مرد خام بشه...مرد بار ها تلاش کرده به لایلا نزدیک شه ولی هر بار لایلا به روش خاصی از دستش فرار میکرد...ولی میدونست که همه اون اتفاقاتی که این چند مدت براش افتاده...تقصیر اونه...با عصبانیت و نفرت به بار خیره شد...دستش رو روی لبه کلاهش گذاشت و وارد شد...بوی الکل و سیگار اذیتش میکرد...ولی چاره ای جز این نداشت...
....
ادامه دارد...
....
شرایط پارت بعدی 😉💫
۱۵ لایک ❤️
۱۵ کامنت 💌
۳ فالور 👥️
- ۷.۴k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط