دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
#پارت_۱۵۰
سری با تأسف تکون داد و رو به مهگل گفت:
_سریع خودتو جمع و جور کن بیا طبقه دهم
دستم و محکم دنبال خودش کشید وارد آسانسور شد و نذاشت درست از لمس گرمای دستش لذت ببرم !
تصویر چهرهی مهگل که لحظه آخر به چشمم خورد، اومد جلو چشمم و باز زدم زیر خنده، صورتش از حرص مثل گوجه قرمز شده بود.
_نمیتونی دو دقیقه مثل آدم وایسی و کرم نریزی نه؟
با شنیدن صدای ارسلان تازه یاد دلخوریم افتادم، دستم و از دستش کشیدم بیرون و پشت چشمی نازک کردم.
_تو چی؟ تو نمیتونی یه روز منو حرص ندی با کارات؟ در ضمن اینکه من مهگل و انداختم زمین هم تقصیر تو بود نگی نگفتم.
متعجب لب زد:
_من؟
نیشگون ریزی از بازوش گرفتم که البته بیفایده بود، هیچی گوشت زیر ناخونم نیومد انگار از سنگ بود مرتیکه.
_بله تو! اگه مهگل و نیاورده بودی منم...
خندهاش که توی کابین آسانسور پیچید حرفم و قطع کردم ، ناخودآگاه نگاهم رفت سمت چینهایی که وقتی میخندید گوشه چشمش میافتاد.
تو یه حرکت کشیدم سمت خودش و محکم کوبیدم تخت سینهاش، هومی کرد و گفت:
_هوم، حسودی هم بلد بودی تو جوجه؟
#پارت_۱۵۰
سری با تأسف تکون داد و رو به مهگل گفت:
_سریع خودتو جمع و جور کن بیا طبقه دهم
دستم و محکم دنبال خودش کشید وارد آسانسور شد و نذاشت درست از لمس گرمای دستش لذت ببرم !
تصویر چهرهی مهگل که لحظه آخر به چشمم خورد، اومد جلو چشمم و باز زدم زیر خنده، صورتش از حرص مثل گوجه قرمز شده بود.
_نمیتونی دو دقیقه مثل آدم وایسی و کرم نریزی نه؟
با شنیدن صدای ارسلان تازه یاد دلخوریم افتادم، دستم و از دستش کشیدم بیرون و پشت چشمی نازک کردم.
_تو چی؟ تو نمیتونی یه روز منو حرص ندی با کارات؟ در ضمن اینکه من مهگل و انداختم زمین هم تقصیر تو بود نگی نگفتم.
متعجب لب زد:
_من؟
نیشگون ریزی از بازوش گرفتم که البته بیفایده بود، هیچی گوشت زیر ناخونم نیومد انگار از سنگ بود مرتیکه.
_بله تو! اگه مهگل و نیاورده بودی منم...
خندهاش که توی کابین آسانسور پیچید حرفم و قطع کردم ، ناخودآگاه نگاهم رفت سمت چینهایی که وقتی میخندید گوشه چشمش میافتاد.
تو یه حرکت کشیدم سمت خودش و محکم کوبیدم تخت سینهاش، هومی کرد و گفت:
_هوم، حسودی هم بلد بودی تو جوجه؟
۶.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.