my clasmate p⁷
تهیونگ:وایییی...چقد حرف میزنی؟
(بهت نزدیک میشه)
یون:چ..چته
تهیونگ:لبات خوشمزن میدونستی؟
یون:یاااا....ب...برو عقب
تهیونگ:نمیرم
یون:پس من میرم
[خوب دیگه تهیونگ رفت لباساشو جمع کرد و اومد تو پذیرایی عمارتش که....]
یون ویو:
رفتم پایین یه شیرمز از تو یخچال برداشتم خوردم که یهو یه سگ اومد سمتم جیغ کشیدم و پریدم بغل تهیونگ
تهیونگ:چته
یون:سگگگگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ:یونتانو میگی
یون:ا...اره
تهیونگ:اممم جات اینجا راحته؟
یون:ها...اِببخشید
اومدی پایین
اممم نمیخوای بگی چرا داریم لباس جمع میکنیم
تهیونگ:پدر و مادرت با پدر مادر من و منو تو میخوایم بریم سفر اونم باهم
یون:چی......کی ...کجا
تهیونگ:ایششش.... خوب اماده ای بریم
یون:اره
(رفتن خونتون و تو لباساتو جمع کردی و راه افتادن سوار هواپیما شخصیتون شدید و رفتید سوئیس)
<رفتین به یک هتل خیلی بزرگ و اتاق رزرو(درس نوشتم)
کردید
یون:خوب من باکی
تهیون:بامن
یون:و....
تهیونگ نزاشت یون حرفی بزنه و دستشو گرفت و بردش تو اتاق خودشون
یون:شت ...این چیه....ها این که تخت تو پس تخت من کو
تهیونگ:بیبی گرل مگه نمیدونستی این جور اتاقا مال زوج ها هستن
یون:هن[بچه هنگیده]
تهیونگ بلند شد و به طرف یون رفت دستشو گرفت و چسپوندش به دیوار و گفت:هه.....بیبی گرل دلم لباتو میخواد
یون:😶😶
تهیونگ رفت سمت لبای یون که....
[امان از این کرم باز فعال شد]
(بهت نزدیک میشه)
یون:چ..چته
تهیونگ:لبات خوشمزن میدونستی؟
یون:یاااا....ب...برو عقب
تهیونگ:نمیرم
یون:پس من میرم
[خوب دیگه تهیونگ رفت لباساشو جمع کرد و اومد تو پذیرایی عمارتش که....]
یون ویو:
رفتم پایین یه شیرمز از تو یخچال برداشتم خوردم که یهو یه سگ اومد سمتم جیغ کشیدم و پریدم بغل تهیونگ
تهیونگ:چته
یون:سگگگگگگگگگگگگگگگگ
تهیونگ:یونتانو میگی
یون:ا...اره
تهیونگ:اممم جات اینجا راحته؟
یون:ها...اِببخشید
اومدی پایین
اممم نمیخوای بگی چرا داریم لباس جمع میکنیم
تهیونگ:پدر و مادرت با پدر مادر من و منو تو میخوایم بریم سفر اونم باهم
یون:چی......کی ...کجا
تهیونگ:ایششش.... خوب اماده ای بریم
یون:اره
(رفتن خونتون و تو لباساتو جمع کردی و راه افتادن سوار هواپیما شخصیتون شدید و رفتید سوئیس)
<رفتین به یک هتل خیلی بزرگ و اتاق رزرو(درس نوشتم)
کردید
یون:خوب من باکی
تهیون:بامن
یون:و....
تهیونگ نزاشت یون حرفی بزنه و دستشو گرفت و بردش تو اتاق خودشون
یون:شت ...این چیه....ها این که تخت تو پس تخت من کو
تهیونگ:بیبی گرل مگه نمیدونستی این جور اتاقا مال زوج ها هستن
یون:هن[بچه هنگیده]
تهیونگ بلند شد و به طرف یون رفت دستشو گرفت و چسپوندش به دیوار و گفت:هه.....بیبی گرل دلم لباتو میخواد
یون:😶😶
تهیونگ رفت سمت لبای یون که....
[امان از این کرم باز فعال شد]
۶.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.