My clasmate
ته ویو:
بردمش عمارت خودم و پرتش کردم رو تخت مست مست بود بهترین فرصت بود روش خیمه زدم ولبامو گذاشتم رو لباش و مک زدم اولش همراهیم نکرد ولی بعد همکاری کرد
داشتم تحریک میشدم اخه مزه شکلات دوست داشتم رفتم سمت لباسش و شروع به در اوردن لباسش کردم که............[کرمم فعال شد]
زنگ عمارتم به صدا دراومد<میدونم ...میدونم الان باید دربرم>
مک محکمی به لباش زدم و از روش پاشدم و رفتم پایین بله رفیقای خودم بودن
جیمین:سلام ته
کوک:چطوری هیونگ
ته:خوب راستش میخوام درمورد یچیزی باهاتون بحرفم
کوک:بوگو
ته:امم...خوب ... من...من..عاشق شدم
کوک:چیییی حالا زن داداش کیه
ته:اممم حواهر سوهو!
کوک&جیمین:واتا فاخخخخخخخخخخخخخخخخخ سوهو؟
ته:اره مگه چیه،ام خوب اون الان اینجاسش
کوک:وات خوب پس(دست جیمینو گرف)
ما میریم شما برین عشق بازی کنین(رفتن)
ته ویو:
بعد که اون دوتا رفتن رفتم بالا و دیدم یون مث یه گربه تو خودش جمع شده و خوابیده
خیلی کیوت خوابیده
اخه با اون لباسا کی میخوابه لباساشو با یه تیشرت که خیلی بزرگ بود براش عوض کردم لامصب بدنه سفیدی داره و خودمم لباسامو عوض کردم و رفتم کنارش خوابیدم با دستم و پام بغلش کردم و کشیدمش تو بغلم و خوابیدیم
یون ویو:
صب با صدای گوشیم بیدار شدم مامانم بود
یون:الو ننت:پدسگ کجایی ها
یون:امم... خونه تهیونگننت:وات دا...استغفرالله اونجا چیکار میکنی
یون:تا خواست چیزی بگه تهیونگ گوسی رو گرفت
تهیونگ:سلام خاله جان...بله پیش منه
چی.... خیلی خوب الان الان بای
یون:تهیونگ من اینجا چیکار میکنم
تهیونگ:دیروز....(ماجرا رو گفت)
یون نگاهی به لباساش انداخت
یون:لباسام اینا چیه
تهیونگ: بدنت خیلی خوشگل و سفید بود
یون:منحرف
تهیونگ:زود باش من میرم لباس اماده کنم برو از تو یخچال هرچی میخوای بردار بخور باید زود بریم خونه ی خودتون تا لباسات رو جمل کنی
یون:چرا
تهیونگ:.......
بردمش عمارت خودم و پرتش کردم رو تخت مست مست بود بهترین فرصت بود روش خیمه زدم ولبامو گذاشتم رو لباش و مک زدم اولش همراهیم نکرد ولی بعد همکاری کرد
داشتم تحریک میشدم اخه مزه شکلات دوست داشتم رفتم سمت لباسش و شروع به در اوردن لباسش کردم که............[کرمم فعال شد]
زنگ عمارتم به صدا دراومد<میدونم ...میدونم الان باید دربرم>
مک محکمی به لباش زدم و از روش پاشدم و رفتم پایین بله رفیقای خودم بودن
جیمین:سلام ته
کوک:چطوری هیونگ
ته:خوب راستش میخوام درمورد یچیزی باهاتون بحرفم
کوک:بوگو
ته:امم...خوب ... من...من..عاشق شدم
کوک:چیییی حالا زن داداش کیه
ته:اممم حواهر سوهو!
کوک&جیمین:واتا فاخخخخخخخخخخخخخخخخخ سوهو؟
ته:اره مگه چیه،ام خوب اون الان اینجاسش
کوک:وات خوب پس(دست جیمینو گرف)
ما میریم شما برین عشق بازی کنین(رفتن)
ته ویو:
بعد که اون دوتا رفتن رفتم بالا و دیدم یون مث یه گربه تو خودش جمع شده و خوابیده
خیلی کیوت خوابیده
اخه با اون لباسا کی میخوابه لباساشو با یه تیشرت که خیلی بزرگ بود براش عوض کردم لامصب بدنه سفیدی داره و خودمم لباسامو عوض کردم و رفتم کنارش خوابیدم با دستم و پام بغلش کردم و کشیدمش تو بغلم و خوابیدیم
یون ویو:
صب با صدای گوشیم بیدار شدم مامانم بود
یون:الو ننت:پدسگ کجایی ها
یون:امم... خونه تهیونگننت:وات دا...استغفرالله اونجا چیکار میکنی
یون:تا خواست چیزی بگه تهیونگ گوسی رو گرفت
تهیونگ:سلام خاله جان...بله پیش منه
چی.... خیلی خوب الان الان بای
یون:تهیونگ من اینجا چیکار میکنم
تهیونگ:دیروز....(ماجرا رو گفت)
یون نگاهی به لباساش انداخت
یون:لباسام اینا چیه
تهیونگ: بدنت خیلی خوشگل و سفید بود
یون:منحرف
تهیونگ:زود باش من میرم لباس اماده کنم برو از تو یخچال هرچی میخوای بردار بخور باید زود بریم خونه ی خودتون تا لباسات رو جمل کنی
یون:چرا
تهیونگ:.......
۵.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.