Part
#Part229
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یه چند لحظه رفتم تو فکر، آرزو کیه؟ چرا شیرین همچین سوالی پرسید؟ اصلاً آرزو کیه؟
_ شیرین آرزو کیه؟ چرا همچین چیزی پرسیدی؟
خیلی خونسرد و با یه نیمچه اخم تو بغلم چرخید که صورت پف کرده و خوابالودش روبروم قرار گرفت... یکی از ابروهاش رو داد بالا
_ خودت گفتی آرزوت تو بغلته و الان اسمش تو شناسنامته!
یذره فکر کردم، خدایی آی کیوی من خیلی افتضاح بود یا این دختر خیلی توله بود
با صدای بلند زدم زیر خنده
کم کم لبخند اومد رو لبش که هلش دادم رو تخت و افتادم روش
شروع کردم به قلقلک دادنش
_ حالا من و سر کار میذاری
داد میزد تا ولش کنم
میدونستم نقطه ضعفش کجاهاست بلند بلند قهقهه میزد و داد میزد
_ سام ولم کن وای شکمم بسهه وای سام تورو خدا، وای دل درد گرفتم ....
یهو جیغ بنفشی کشید
_ ســـــــــــام، مردم بسه!
با صدای قهقهه های شیرین منم با صدای بلند میخندیدم
کم کم قلقلکش رو کم کردم که نفس نفس زنان آروم گرفت و آروم شد
_ دلم برات تنگ شده بود!
ماچ محکمی از لپای نرمش گرفتم و آروم گفتم
_ دلم برات یه ذره شده بود شیرین ترینم!
رفتم سمت صبحونه و آوردمش جلو
شاخه گلی که از حیاط چیده بودم رو بغل موهاش گذاشتم
که برگشت سمت آیینه و با لبخند به خودمون نگاهی کرد
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یه چند لحظه رفتم تو فکر، آرزو کیه؟ چرا شیرین همچین سوالی پرسید؟ اصلاً آرزو کیه؟
_ شیرین آرزو کیه؟ چرا همچین چیزی پرسیدی؟
خیلی خونسرد و با یه نیمچه اخم تو بغلم چرخید که صورت پف کرده و خوابالودش روبروم قرار گرفت... یکی از ابروهاش رو داد بالا
_ خودت گفتی آرزوت تو بغلته و الان اسمش تو شناسنامته!
یذره فکر کردم، خدایی آی کیوی من خیلی افتضاح بود یا این دختر خیلی توله بود
با صدای بلند زدم زیر خنده
کم کم لبخند اومد رو لبش که هلش دادم رو تخت و افتادم روش
شروع کردم به قلقلک دادنش
_ حالا من و سر کار میذاری
داد میزد تا ولش کنم
میدونستم نقطه ضعفش کجاهاست بلند بلند قهقهه میزد و داد میزد
_ سام ولم کن وای شکمم بسهه وای سام تورو خدا، وای دل درد گرفتم ....
یهو جیغ بنفشی کشید
_ ســـــــــــام، مردم بسه!
با صدای قهقهه های شیرین منم با صدای بلند میخندیدم
کم کم قلقلکش رو کم کردم که نفس نفس زنان آروم گرفت و آروم شد
_ دلم برات تنگ شده بود!
ماچ محکمی از لپای نرمش گرفتم و آروم گفتم
_ دلم برات یه ذره شده بود شیرین ترینم!
رفتم سمت صبحونه و آوردمش جلو
شاخه گلی که از حیاط چیده بودم رو بغل موهاش گذاشتم
که برگشت سمت آیینه و با لبخند به خودمون نگاهی کرد
- ۵.۴k
- ۰۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط