*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
هیرسا: دختر بدی نیست
- می دونم بد نیست به تو می رسه برات آشپزی می کنه پرستاریتو می کنه آغوش بروت بازه
هیرسا : این روال زندگی من بوده
- چقدرم برات مهمه
هیرسا: اره خیلی
با حرص نگاش کردم شونه بالا انداخت وگفت : اینم نهار امروزم که یخ کرد
- نوش جونت
هیرسا : امشب باید جبران کنی ویه غذای محلی برام درست کنی من حوس دلمه کردم
- نگین جونت هست به اون بگو برات درست کنه
هیرسا : می خوام تو درست کنی تو دستپختت یه چیز دیگه است
- الان رو سرم گوشه
خندید وگفت : درست می کنی ؟!
- اره
هیرسا: باریک الا دختر خوب
- ولی برای خودم
هیرسا : یعنی انقدر بدجنسی
- اره سوغاتیم برام نیاوردی
هیرسا : اتفاقا آوردم
- راس میگی هیرسا
هیرسا : اره بیا تا بهت بدم
دستشو گرفتم ورفتیم طرف اتاقش خندش گرفته بود
هیرسا: خیلی لوسی شیلان
- نمی دونی چه ذوقی می کنم یکی برام کادو بگیره یا از جایی برام بیاره
رفتیم تو اتاقش اروم دستشو از دستم کشید ودر چمدونشو باز کرد یه جعبه خوشگل دراورد وگرفت مقابلم
- چی گرفتی خوشگله
جعبه رو باز کردم یه سِت خیلی خوشگل پروانه بود از ذوق جیغ زدم
- مرسی هیرسا خیلی قشنگه خیللللی
هیرسا : دوسش داری
- خیلی
گوشواراش رو انداختم وانگشترشم پوشیدم ولی هر کاری می کردم نمی تونستم دستبندشو ببندم که خودش برام بست وگردنبندش که از همه اشون قشنگتر بود اونم هیرسا برام بست جلو آینه خودمو نگاه کردم وبرگشتم طرف هیرسا وگفتم : خیلی خوش سلیقه بودی هان فکر کردم سلیقه ات این نگین در پیته
خندش گرفت وگفت : چیکار دوستم داری
- حروم شدی بابا
گونه اش رو بوسیدم وگفتم : خیلی خیلی ممنون بابت سوغاتی هات برات یه شام خوشمزه می پزم
چشمم خورد به همون روسری که تو چمدونش بود
- اینو همه جا می بری
هیرسا از دستم کشیدش وگفت : چند بار بگم به وسایل شخصیم دست نزن دختر بد
خندیدم وگفتم : مگه عشقت مرده روسریش یادگاری مونده
اخمی کرد وگفت : خدا نکنه شیلان اینوچه حرفیه می زنی
- نمیگی عاشق کی هستی وای آخه کی عاشق تو میشه
هیرسا : برو برو به کار زندگیت برس تو کارام دخالت نکن
- خیلی خوب بابا
از اتاقش اومدم بیرون ورفتم آشپزخونه از گشنگی دلم ضعف می رفت چندتا میوه خوردم وبرگشتم اتاقم یکم به درسام رسیدم وساعتو گذاشتم رو تایمر وخوابیدم که بعد بیدار بشم
شیلان:
هیرسا: دختر بدی نیست
- می دونم بد نیست به تو می رسه برات آشپزی می کنه پرستاریتو می کنه آغوش بروت بازه
هیرسا : این روال زندگی من بوده
- چقدرم برات مهمه
هیرسا: اره خیلی
با حرص نگاش کردم شونه بالا انداخت وگفت : اینم نهار امروزم که یخ کرد
- نوش جونت
هیرسا : امشب باید جبران کنی ویه غذای محلی برام درست کنی من حوس دلمه کردم
- نگین جونت هست به اون بگو برات درست کنه
هیرسا : می خوام تو درست کنی تو دستپختت یه چیز دیگه است
- الان رو سرم گوشه
خندید وگفت : درست می کنی ؟!
- اره
هیرسا: باریک الا دختر خوب
- ولی برای خودم
هیرسا : یعنی انقدر بدجنسی
- اره سوغاتیم برام نیاوردی
هیرسا : اتفاقا آوردم
- راس میگی هیرسا
هیرسا : اره بیا تا بهت بدم
دستشو گرفتم ورفتیم طرف اتاقش خندش گرفته بود
هیرسا: خیلی لوسی شیلان
- نمی دونی چه ذوقی می کنم یکی برام کادو بگیره یا از جایی برام بیاره
رفتیم تو اتاقش اروم دستشو از دستم کشید ودر چمدونشو باز کرد یه جعبه خوشگل دراورد وگرفت مقابلم
- چی گرفتی خوشگله
جعبه رو باز کردم یه سِت خیلی خوشگل پروانه بود از ذوق جیغ زدم
- مرسی هیرسا خیلی قشنگه خیللللی
هیرسا : دوسش داری
- خیلی
گوشواراش رو انداختم وانگشترشم پوشیدم ولی هر کاری می کردم نمی تونستم دستبندشو ببندم که خودش برام بست وگردنبندش که از همه اشون قشنگتر بود اونم هیرسا برام بست جلو آینه خودمو نگاه کردم وبرگشتم طرف هیرسا وگفتم : خیلی خوش سلیقه بودی هان فکر کردم سلیقه ات این نگین در پیته
خندش گرفت وگفت : چیکار دوستم داری
- حروم شدی بابا
گونه اش رو بوسیدم وگفتم : خیلی خیلی ممنون بابت سوغاتی هات برات یه شام خوشمزه می پزم
چشمم خورد به همون روسری که تو چمدونش بود
- اینو همه جا می بری
هیرسا از دستم کشیدش وگفت : چند بار بگم به وسایل شخصیم دست نزن دختر بد
خندیدم وگفتم : مگه عشقت مرده روسریش یادگاری مونده
اخمی کرد وگفت : خدا نکنه شیلان اینوچه حرفیه می زنی
- نمیگی عاشق کی هستی وای آخه کی عاشق تو میشه
هیرسا : برو برو به کار زندگیت برس تو کارام دخالت نکن
- خیلی خوب بابا
از اتاقش اومدم بیرون ورفتم آشپزخونه از گشنگی دلم ضعف می رفت چندتا میوه خوردم وبرگشتم اتاقم یکم به درسام رسیدم وساعتو گذاشتم رو تایمر وخوابیدم که بعد بیدار بشم
۱۵.۶k
۱۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.