ازت متنفر بودمp16
ازت متنفر بودمp16
صبح
ویو ات
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم دیدم کوک بغلم خوابیده خیلی کیوت شده بود موهاشو از تو صورتش زدم کنار که بیدار شد
کوک:چیکار میکنی*خوابالو
ات:ببخشید بیدارت کردم بخواب تا من برم صبحونه درس کنم
کوک:وایسا منم بیام
ات:ع کوک تو تو چرا بالاتنه ت لخته *چشماشو بس
کوک:خجالت نکش من قراراه شوهرت بشم
ات:وایسا نکنه دیشب
کوک:دیشب
ات:همو....
کوک:نه فک نکن چون تو لباس تنته
ات:راس میگی ....من هنوز لباسامو عوض نکردم
کوک:منم
ات رفت تو حموم لباساشو پوشید امد بیرون
کوک:چه خوشگل شدی
ات:ممنون
کوک:دیشب چیزی بهم گفتی چن یادمه ی چیزی گفتی ولی نمیدونم چی
ات: بزار... امممم... اها گفتم من دوست دارم
کوک:اونموقع راس گفتی
ات:اره
کوک ات رو بغل میکنه و لپشو بوس میکنه
ات:نکن دیگه
کوک:😄
ات:😄چرا میخندی
کوک:چون خیلی کیوتی
ات:نظر لطف ته
کوک: خب بریم صبحونه بخوریم
ات:بریم
کارن*من🗿
ات و کوک صبحونه خوردن رفتن روی زمین نشستم و فیلم گذاشتن
ویو ات
دلم درد میکرد رفتم دسشویی دیدم بعله پر*یود شدم پد گذاشتم و رفتم پیش کوک دستم رو دلم بود داشم فشارش میدادم
کوک:ات خوبی
ات:ها.... اره
کوک:چرا دلتو فشار میدی دلت درد میکنه
ات:اره
کوک:بیا بریم دکتر
ات:نهه
چطوری بگم پریودم *ذهن ات
کوک:چرا نه
ات:چون پر
کوک حرف ات رو قطع میکنه
کوک:اها فهمیدم نمیخواد بگی
ات:م میشه دلمو ما ساژ بدی
کوک:خجالت نداره بیا تا ماساژ بدم
کوک ات رو لای پاش میزاره و ات سرشو رو سینه ی کوک و کوک ماساژ میده و ادامه ی فیلم رو دید
ویو کوک
ات خوابیده بود براید بغلش کردم گذاشتمش روی تخت و رفتم براش خوراکی بخرم
۱ساعت بعد
ات
وقتی بیدار شدم کوک نبود نگران شدم
رفتم پایین اونجاهم نبود زنگش زدم
مکالمه*
ات:الو کوک کجای*خوابالو و نگران
کوک:رفتم بیرون دارم میرسم نگران نباش
ات:اها اوکی... بای
کوک:بای
چند مین بعد
ات
صدای کیلید امد فهمیدم که کوکه
رفتم پیشش و بغلش کردم
ات:کوک خلی نگرانت بودم چرا بی خبر رفتی
کوک:نگران نباش من امدم بیبی
ات:اوپاااا
کوک:جونم
ات:دوست دارم
کوک:ولی من ندارم
ات:😞هعی
کوک:عاشقتم
ات:منم
کوک:بیا بریم خوراکی بخوریم
ات:عرررر کوک مرسیییی*ذوق سگی
کوک:*لبخند میزنه از شدت کیوتی ات
ات:بیا بریم فیلم ببینیم
کوک:باش
پرش زمانی به روز عروسی
ویو کوک
از خواب. اب بلند شدم ات خواب بود امروز روز عروسیمون بود ارایشگرا ساعت 3 میومدند الانم ساعته 11 ات رو بیدار کرده
کوک:ات.... ااتت
ات:هوم*خوابالو
کوک:بیدار شو امروز عروسی مونه ارایشگرا ساعت 3 میان پاشو
ات مثل برق میپره میشینه رو تخت بغل کوک
ات:کوک ساعت چنده
کوک:11*لپ ات رو میبوسه
ات:چراا زودتر بیدارم نکردی
کوک:پس کی بود سه ساعت داشت بیدارت میکرد
ات:راس میگی.. ببخشید
صبح
ویو ات
با سردرد شدیدی از خواب بیدار شدم دیدم کوک بغلم خوابیده خیلی کیوت شده بود موهاشو از تو صورتش زدم کنار که بیدار شد
کوک:چیکار میکنی*خوابالو
ات:ببخشید بیدارت کردم بخواب تا من برم صبحونه درس کنم
کوک:وایسا منم بیام
ات:ع کوک تو تو چرا بالاتنه ت لخته *چشماشو بس
کوک:خجالت نکش من قراراه شوهرت بشم
ات:وایسا نکنه دیشب
کوک:دیشب
ات:همو....
کوک:نه فک نکن چون تو لباس تنته
ات:راس میگی ....من هنوز لباسامو عوض نکردم
کوک:منم
ات رفت تو حموم لباساشو پوشید امد بیرون
کوک:چه خوشگل شدی
ات:ممنون
کوک:دیشب چیزی بهم گفتی چن یادمه ی چیزی گفتی ولی نمیدونم چی
ات: بزار... امممم... اها گفتم من دوست دارم
کوک:اونموقع راس گفتی
ات:اره
کوک ات رو بغل میکنه و لپشو بوس میکنه
ات:نکن دیگه
کوک:😄
ات:😄چرا میخندی
کوک:چون خیلی کیوتی
ات:نظر لطف ته
کوک: خب بریم صبحونه بخوریم
ات:بریم
کارن*من🗿
ات و کوک صبحونه خوردن رفتن روی زمین نشستم و فیلم گذاشتن
ویو ات
دلم درد میکرد رفتم دسشویی دیدم بعله پر*یود شدم پد گذاشتم و رفتم پیش کوک دستم رو دلم بود داشم فشارش میدادم
کوک:ات خوبی
ات:ها.... اره
کوک:چرا دلتو فشار میدی دلت درد میکنه
ات:اره
کوک:بیا بریم دکتر
ات:نهه
چطوری بگم پریودم *ذهن ات
کوک:چرا نه
ات:چون پر
کوک حرف ات رو قطع میکنه
کوک:اها فهمیدم نمیخواد بگی
ات:م میشه دلمو ما ساژ بدی
کوک:خجالت نداره بیا تا ماساژ بدم
کوک ات رو لای پاش میزاره و ات سرشو رو سینه ی کوک و کوک ماساژ میده و ادامه ی فیلم رو دید
ویو کوک
ات خوابیده بود براید بغلش کردم گذاشتمش روی تخت و رفتم براش خوراکی بخرم
۱ساعت بعد
ات
وقتی بیدار شدم کوک نبود نگران شدم
رفتم پایین اونجاهم نبود زنگش زدم
مکالمه*
ات:الو کوک کجای*خوابالو و نگران
کوک:رفتم بیرون دارم میرسم نگران نباش
ات:اها اوکی... بای
کوک:بای
چند مین بعد
ات
صدای کیلید امد فهمیدم که کوکه
رفتم پیشش و بغلش کردم
ات:کوک خلی نگرانت بودم چرا بی خبر رفتی
کوک:نگران نباش من امدم بیبی
ات:اوپاااا
کوک:جونم
ات:دوست دارم
کوک:ولی من ندارم
ات:😞هعی
کوک:عاشقتم
ات:منم
کوک:بیا بریم خوراکی بخوریم
ات:عرررر کوک مرسیییی*ذوق سگی
کوک:*لبخند میزنه از شدت کیوتی ات
ات:بیا بریم فیلم ببینیم
کوک:باش
پرش زمانی به روز عروسی
ویو کوک
از خواب. اب بلند شدم ات خواب بود امروز روز عروسیمون بود ارایشگرا ساعت 3 میومدند الانم ساعته 11 ات رو بیدار کرده
کوک:ات.... ااتت
ات:هوم*خوابالو
کوک:بیدار شو امروز عروسی مونه ارایشگرا ساعت 3 میان پاشو
ات مثل برق میپره میشینه رو تخت بغل کوک
ات:کوک ساعت چنده
کوک:11*لپ ات رو میبوسه
ات:چراا زودتر بیدارم نکردی
کوک:پس کی بود سه ساعت داشت بیدارت میکرد
ات:راس میگی.. ببخشید
۱.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.